اسلایدر / مهمترین مطالب

هفتمین و هشتمین نشست مطالعاتی «سبک زندگی»

بسمه تعالی
چلسه هفتم :
جناب آقای دکتر پورحسن : در جلسات گذشته ما سیری داشتیم نسبت به فهم جدیدی که نسبت به زندگی شکل گرفته است . تلقی ما این بود که سبک زندگی آنها در غرب ناشی از  این فهم جدید است و از دهه هفتاد میلادی تمامی متفکران و اندیشمندان در زمینه علوم اجتماعی در غرب تاکید داشتند که سبک زندگی یعنی آن زندگی ایی که ما در غرب می خواهیم و این مساوی است با مصرف زدگی است و مصرف و بهره وری از بیشترین لذات و این نوع زندگی خواسته عموم جامعه غربی است ؛که البته وجه جهانی نیز دارد . این نحوه نگرش را به هیچ عنوان نمی توان با معیار ها و نگره های متافیزیکی، فلسفی یا اخلاقی سنجید . این نحوه زندگی و این تعریف از زندگی تقریبا با فهم عموم انسانها سازگار است .
  در جلسه قبل بیان شد که وقتی از سبک زندگی در ایران حرف می زنیم ، ما یک نظریه رقیب داریم و آن سبک زندگی دینی است ، که از آن به اصطلاح قرآنی از آن به حیات طیبه تعبیر شده شده است و یکبار به صراحت در قرآن بیان شده است و در آیات متعدد این دیدگاه به عنوان یک پارادایم ویژگی هایش ذکر شده است . در سوره نمل خداوند ویژگی هایی را بیان فرموده اند و همچنین در دیگر سوره های دیگر ابعاد مختلف زندگی پاک یا پاکیزه یا زندگی نیک یا همان حیات طیبه را بیان می فرمایند .
  در تلقی ما ایرانیان ما این امکان را داریم که فهم مدرن را با فهم دینی تلفیق کنیم . در نگاه ما در بسیاری موارد در حوزه ها و مناسبات اجتماعی از جمله ابواب مناسبات جمعی و فرهنگی و اخلاقیات و از باب قدرت استراتژیکی این امر تحقق پذیرفته است . در دیدگاه ایرانیان این تلقی وجود دارد که ما می توانیم سبک زندگی غربی را که تاکید بر زندگی دنیایی و مصرفگرایی دارد و زندگی دینی که عمدتا تاکید بر زندگی اخروی دارد تلفیق کرد و یک طرح جدید را برای زندگی در دنیا و آخرت شکل بدهیم . این به این معنی است که هم در برگیرنده لذات دنیایی باشد و هم بهره مندی های اخروی .
  اولین بار غزالی بود که چنین نظریه ایی را بواسطه بحرانی که در جامعه اسلامی آن روز بوجود آمده بود در آثار خویش بیان می کند . غزالی بیان می کند که در تلقی بسیاری از محققان و اندیشمندان ما زندگی در دنیا بواسطه آیات و روایات مذمت شده است . با توجه به اشاره قرآن به لذات دنیا با تعبیر ” لهو و لعب ”  خیال می کنند لذات دنیایی لهو و لعب است و مانع بهره مندی از آخرت می شود . غزالی به صراحت بیان می کند اساس زندگی انسان چه بر اساس عقل متعارف چه بر اساس آموزه های دینی مجموعه ایی از دین و دنیا هست . ” ان مفاسد الخلق مجموعه من الدین و الدنیا” و بعد عنوان می کند که اگر دین شما آباد نباشد آخرت شما نیز آباد نیست و آخرت و دین آباد نمی شود مگر با آبادانی دنیا . البته این نگاه تلفیق گرایانه در فلسفه سیاسی ابن سینا و فارابی نیز وجود داشت ولی تفاوتشان با غزالی این بود که غزالی متفکریست که در عصر خود دغدقه دین دارد و تلاش می کند که جامعه دینی را از یونانی زدگی (غرب زدگی فعلی) دور نماید . یعنی او هراس یونانی زدگی جامعه اسلامی زمان خود را داشت ، لذا وقتی از دین دفاع می کند مقابله او با تفکر یونانی به منزله یک تفکر وارداتی به یک جامعه دینی است .
  در آیات ۹۵- ۱۰۰ سوره مبارکه نحل دو صنف زندگی مطرح می شود ، یک صنف حیات طیبه است و دیگری حیات غیر طیبه . حیات طیبه را خداوند به زندگی الهی و پاک تعبیر می فرمایند و دیگری را تعبیر می فرمایند به زندگی تباه پذیر و فرومایه و پست . در آیات قرآن عنوان می شود که کسانی که از آگاهی ، معرفت و اراده برخوردارند و دچار انحراف نشدند (به تعبیر علامه طباطبایی و آیت الله جوادی مراد انحراف از فطرت است)  و کسانی که فهم راستین از زندگی حقیقی برخوردارند مدل حیات طیبه را انتخاب می کنند . در  مقابل این ویژگی ها ، کسانی که غفلت میورزند ، فهم درستی ندارند ، به زندگی محدود و گذرا و نه پایدار و لذت های گذرا می پردازند و یا با تفکر زندگی در یک دنیا معتقدند ، سبک دوم زندگی را انتخاب می کنند . حتی در ادعیه ائمه اطهار نیز آمده است که از خداوند خواسته اند که زندگی طیبه ایی که بهرمندی از دنیا و آخرت را داراست به آنها عطا نماید . این خود به منزله ارزش شناخت حیات طیبه است . بهره مندی صرف دنیایی را فهم محدود از سبک زندگی می نامیم و بهره مندی کامل و جامع را که دیدگاه تلفیقی از دنیا و آخرت است را فهم کامل و جامع می نامیم .
  هنوز در جامعه ما جامعه شناسان و محققان و اندیشمندان سبک زندگی معتقدند این سبک زندگی ، سبک صرف دینی است . یعنی اینکه نه از هنجارها و نه از عقل بشر سرچشمه گرفته است و ایده آل ایده آل است . جوامع و انسانها ممکن است در یک مراتبی به آن نزدیک شوند ولی اما امکان تحقق کامل آن نیست . هیچ گاه هم محقق نشده است . پس قطعا الگویی که محقق نشده دچار دشواری ها و موانعی است که از تحقق آن جلوگیری می کند (مانند همه طرحهای دینی محض مثل ایمان) .  هیچ گاه در جامعه اسلامی ما ایمان مطلق را نداشتیم . زندگی امروز بشر لزوما سکولار نیست بلکه بر وجهی از آن ابعاد جامعه دارد تاکید می کند . زندگی دنیوی بهره مندی های دنیوی نیز دارد . اما به آیات قرآن نگاه می کنیم و می بینیم تمتعات  دنیایی را مذمت می کند! پس الان با دو تا پارادایم روبرو هستیم . اساسا نباید با زندگی به عنوان ارزش یا نرماتیو برخورد کنیم . زندگی تجربه و محصول عقل تراکمی بشر است . ما هیچ چاره ایی نداریم بجز اینکه همین الگوی جهانی زندگی را پی بگیریم و اگر بخواهیم از آن سرپیچی کنیم دقیقا مانند آن است که نگاه حنبلی و سلفی را درباره دوره جدید (مدرنیته) داشته باشیم .
  غزالی عنوان می کند : این پرسش پرسش کسانی است که درک درستی از دین ندارند . آنها فکر می کنند زندگی فقط و فقط به معنای تمتعات خاص شهوی و غضبی است . خیر، زندگی دارای تمتعات عقلانی و دینی هم هست . دنیا لزوما به معنای فهم محدود نیست ، دنیا می تواند در نسبتی از دین باشد و یا می تواند کاملا متقابل با دین باشد ! زندگی هم همینگونه است ، ما می توانیم زندگی ایی داشته باشیم که هیچ نسبتی با دین نداشته باشد و هم می توان زندگی ایی داشت که نسبتی با دین داشته باشد . این نکاتی که عرض شد برای متفکران ما دغدقه بوده و در سنت ما مورد توجه قرار گرفته است . دوره ایی که غزالی زندگی می کند غزالی شیخ الاسلام خلافت اسلامی است ، یعنی غزالی در فاصله سال ۴۸۵ که وزیر خواجه نظام الملک کشته می شود ، دارد تلاش می کند طرح زندگی آرمانی جامعه اسلامی را طراحی و آماده کند . چرا ؟ زیرا که پیش از او فارابی و ابن سینا و ابوعلی مسکوی آسیب های جامعه را بیان کرده بودند و متذکر شده بودند که این جنس حکومت و زندگی مسلمانان را به سعادت و رستگاری نخواهد رسوند . غزالی با توجه با مطالعات خویش تلفیق زندگی دنیایی و دینی را تلفیق خوبی دانسته و ارائه داده است .
  در اینجا به نکاتی اشاره خواهم نمود که ما مجددا دست به تاسیس سبک زندگی نزنیم ، از محصول و تجربه بشر استفاده بکنیم اما دست به تذهیب و تجمیع و تکمیل خواهیم زد . وجه محدود و ناقص سبک زندگی بشری را باید تذهیب کرد و اشکالات آنرا رفع و با آموزه و پارادایم های دیگر تلفیق بکنیم و بهترین فهم برای زندگی دنیایی و اخروی شکل بدهیم .
   پس باید در مقابل کسانی که سبک زندگی غربی را سراسر الحادی و مادی است و قائل تاسیس سبک زندگی جدید هستند ، باید گفت که دیدگاه تکمیل و تذهیب و تتمیم و ترمیم رو در مورد سبک زندگی باید قائل بود .
دکتر شهرام محمدنژاد : خداوند در قرآن کریم فرموده اند ” ما حرم الزینه الدنیا؟” . درست است که خصلت انسان طغیانگری و فراموشی معنویت است و بخاطر همین شناخت از انسان بوده است که خداوند بیشتر با توجه به خصوصیات انسان تمتعات دنیوی را که منجر به عصیانگری انسان است مذمت فرموده است و گرنه اینها برای بهره مندی انسان خلق شده است .
دکتر میردامادی :
من اینگونه معتقدم که انسان خود نوعی عالم اکبر هست در این دنیا و خود دارای ویژگی های بسیار مادی و معنوی است  . شکل گیری زیست انسان برگرفته از دو عنصری است که آن دو بزرگترین عناصری هستند که در سبک زندگی انسان موثر اند ، بخشی از آنها در همه انسانها مشترک است که آن فطرت انسانهاست ، علاقه به زندگی جمعی و بعد خداپرستی و رجوع به یک قدرت نامتناهی نمونه ایی از فطرت است و این فطرت اشتراکات را در اقوام مختلف را پیش می آورد . دومین عامل تعیین کننده فرهنگ که خود عامل بسیار جامعی است و فرهنگ فقط شامل آداب و رسوم نمی شود بلکه شامل تمام موضوعات ظریف و معنوی مربوط به انسان می شود . در جامعه شناسی دین نیز بخشی از فرهنگ است و این جامعیت بحث فرهنگ را میرساند .
  فرهنگ خود تابع عوامل بسیار زیادی بوده است (نوع زندگی ، دین و …) و اینگونه نیست که بگوییم این موارد را اولین بار مثلا افرادی مثل فروید که به روان شناختی جمعی اعتقاد داشت و یا مثلا آلفرد آلبرت و یا دیگرانی مطرح کرده باشند ، نه اینطور نیست . ما در گذشته میبینیم میبینیم که مردم ما چگونه بودند ، یک جهانگردی از زمانی که هرودوت می آید به ایران و در خصوص آداب و رسوم ایرانیان قبل از اسلام نقل می کند و سیر سیاحان را ببینیم خواهیم دید سبک های زندگی ایی که در جریان بوده است . در بحث حیاط طیبه ، این زندگی که حال می خواهد زندگی الهی باشد یا زندگی معنوی باشد یا دینی ، در هر صورت ما از اموزه های دینی خود داریم که مربوط به دوره امدن اسلام هم نیست و از گذشته ، از زمانی که زرتشت بوده ، زرتشتیت را دین زندگی برمیشمردند و حتی بسیاری از ادیان گذشته آخرت گرایی به گونه ایی که در اسلام بیان شده است نیست و مباحثی چون رستاخیز و آینده بشری که به بهشتی خواهد رفت و به دوزخی خواهد رفت نه تنها از ادیان ابراهیمی ، بلکه برگرفته از تفکرات ایرانیان بوده است . به این روشنی که در اسلام مباحثی تبیین شده در ادیان دیگر تبیین نشده است . خود مفسرین ما در هر دوره ایی یک تفسیر زمانی از نحوه حیات طیبه دارند . هر موقع که از حیات طیبه صحبتی می خواهد باز شود عده ایی می گویند رزق حلال ، قناعت و مسایلی که به نظر نمی آید توان توصیف کردن بار معنایی گسترده حیات طیبه را در خودش داشته باشد . مفسرین معاصر ما نتوانسته اند تفسیری جامع از زندگی پاکیزه ارایه دهند . این مفهوم (حیات طیبه) یک مفهوم کاملا قدسی است ، هم اشراف بر ابعاد معنوی دارد هم در زندگی عادی مردم که تمامی عناصر مثبتی که در بروز و ظهور تعالی انسان نقش دارد را در بر گرفته است .
  به نظر من خود حیات طیبه نیز منظور و نظر نهایی نیست . این فطرت و عقل درونی انسان می گوید بر فرض من بهشت هم رفتم و به نهایت خوشی ها رسیدم ، بالاخره نتیجه این چیه؟ هیچ کدوم از عرفای ما نیامده اند بگویند که حیات طیبه جنات و آبهای روان و تمتعات بهشتی نیز نیست ! حس تعالی طلبی خود را انسان می تواند در این تمتعات جستجو کند؟ حیات طیبه خیلی فراتر از این حرفاست… شاید فراتر از بحث حیات طیبه به بحث سعادت و رستگاری باید پرداخت و فضایی است لایتناهی و موضوعی است که انسان می تواند به آن برسد ، زندگی پاکیزه بستری است برای رسیدن به آن . چون ما درک درستی از حیات طیبه نداریم می آییم به درک همین مسایل مادی بسنده می کنیم . من اعتقاد ندارم خداوند لذات دنیایی را مذمت کرده باشند و خود حضرت رسول (ص) در روایتی از زندگی مادی انتخابهایی داشته اند . ائمه ما از امکانات زندگی خوب بهره مند شده اند ، اما تفاوتشان این است که وابسته و متعلق به اینها نشده اند . دنیا را وسیله ایی قرار باید بدهیم برای رسیدن به شرایط بهتر .
  ما با توجه به تاریخ طولانی ایرانی و با توجه به آن آموزه های سرشار از معنویت گرایی در فرهنگ کهن خود و با توجه به اینکه ما صاحب همچین تمدن و سابقه تاریخی هستیم ، نباید دنبال تاسیس یک چیز جدید بلکه تصحیح تعالیم گذشته باشیم . زیرا که تاسیس به معنای نفی تمامی فرهنگ گذشته است . ما الان باید بتوانیم شائبه هایی که از فرهنگهای صرفا مادی در فرهنگ ما رسوخ کرده است را پاسخگو باشیم و بتوانیم خارج بکنیم از فرهنگ خودمان ، و بتوانیم فرهنگ خود را به یک جریان صاف و زلال و شفاف تبدیل بکنیم ، شاید بتوان برای ورود به حیات طیبه و در نهایت آن رستگاری آماده شویم .
دکتر دبیری مهر :
ارتباطی که بحث سبک زندگی ما با بحث حیات طیبه بوجود آورده ، یکی از برکات آن خطور کردن اندیشه ها و افکار خوبی در خلال بحث است . هم متمرکز شدن در یک حوزه فکری و معرفتی ، همین تولید فکر و تولید اندیشه است . تولید فکر با تمرکز شکل می گیرد و می توان به همین سبک به حوزه های کمتر دست خورده در مباحث رسید .
  من هم نکاتی که می خواهم بگویم در همان چهارچوب فرمایشات آقای دکتر پورحسن ادامه خواهم داد . اگر بحث حیات طیبه را باسبک زندگی با همین دسته بندی محدود تر کنیم احتمالا به یک تولید فکر و اندیشه جدیدی خواهیم رسید .
  اگر ما بخواهیم یک سبک زندگی تجویز کنیم دو راه می توان داشته باشیم . یکی تکمیلی است و دیگری تاسیسی است . خیلی بحث مهمی است چون دارای سابقه تاریخی است . برای اولین بار در ذهنم خطور کرد همین مباحثی که بین سنت گرایان ما و روشن فکران ما بوده در زمانهای گذشته همین دعاوی بین ابن سینا و غزالی نیز بوده است . یعنی اگر امروز یک عده روشنفکران ما را به غرب زدگی مکتهم می کنند ، به همان معنا غزالی ابن سینا را به یونانی زدگی متهم میکرده است .
 سبک زندگی تاسیسی ، اگر ممکن بود خیلی خو بود ، در مطلوبیت آن بحثی نیست در امکان آن بحث است . مثال آن همان دریایی از دوغ است که اگر ماست در دریا بریزیم و دوغ شود چه شود ! ممکن نیست ما سبک زندگی تاسیسی داشته باشیم (در عمل) . این مطلب را من هم ذهنی و هم تجربی خدمتتان می گویم . اعتقاد من این است که بنیاد فکر بنیادگرایان ، سلفی ها و داعش و … همین است . اینها دنبال سبک زندگی تاسیسی هستند . اینها می خواهند طرحی نو بریزند . القاعده را نگفتم ! القاعده فقط می خواهد نظر را بر هم بزند و دنبال نظم نوینی نیست . چون مایوس است از تاسیس سبک زندگی جدید فقط به ایجاد نا امنی و ترور و آشوب دست میزند . اما داعش و طالبان و سلفی و بنیان گرایان دنبال سبک زندگی اند و ریشه های بحث آنها همین مباحث ماست . انها دنبال سبک زندگی تاسیسی پاک غیر التقاطی هستند . خروجی تفکر آنها شده داعش! قضیه را کاملا باید جدی تر ببینیم ، آنها خیلی هم بی ریشه و بی اصل و نسب و بی فکر نیستند ! پایه های فکری دارند . تمام شاخص های سبک زندگی در آنها هست ، در ظاهرشون در رفتارشون ، در موسیقیشون ، در سیاستشون و در اقتصادشون ،  آنها دنبال یک سبک زندگی هستند. به یک معنا می توان خوارج را نیز مثال زد که دور از ذهن هم نیستند.
منظور از تاسیس صفر کیلومتر بودن یک حرکت نیست، تاسیس یعنی روشی متمایز از آنچه که هست و نه لزوما از صفر شروع کردن بنیانهای فکر . آنها دارند تلاش می کنند . نا مانوس بودن کنش داعشی ها در دنیا ریشه از همین تفکر دارد . به طور کلی بخش عظیمی از اهل سنت که اهل حدیث و ظاهر گرا و نسل گرا هستند در مواجهه با غرب قادر به تاسیس اند. در غرب ، دوران مدرن اساسا خط کشی شده با دوران قدیمشان . هیچ نسبت جدی با کلیسای سده شانزدهم در دوران مدرن نیست . کلیسا در عصر مدرن یک تزیین الحیات براشون شده است .
نگاه تاسیسی را نمی توان با ایرانیان مسلمان امروز نمی توانیم داشته باشیم ، هم منطقا نمی توانیم یک سامانه معرفتی برای آن بنا کنیم و هم یک تجربه ایی داریم که همان بنیاد گرایی افسار گسیخته ایی بود که برای قبل بود . جریاناتی که در غرب آسیا شاهد هستیم خیلی از هم جدا نیستند و خیلی هم حوزه های همپوشانی زیادی با هم دارند و ما نباید ابایی داشته باشیم که اشتراکات خود را با داعش شناسایی کنیم . شناخت همین تمایزات و اشتراکات باعث شناخت آسیب ها و پیامد های اجتماعی و منطقه ایی خواهد بود .
  انواع نگاهها اعم از نگاه تکوینی و ترمیمی و تهذیبی و تتمیمی و … مبتنی بر دو شاخه است . یکی مسبوق به سابقه است که مبتنی است بر التقاط و بعدش بلاتکلیفی . از نظر ذهنی التقاطی است (نگاه ترمیمی و تکمیلی) و در عمل هم نتیجه بلاتکلیفی است که وضعیت فعلی جامعه ما است . در بحث التقاطی سبک زندگی چهره بسیار شاخص این تئوری مرحوم آقای دکتر شریعتی است و اکثرا دنباله روی ایشان از زمان انقلاب تا به حال هستند . ما شخصیتی تاثیر گذار تر از دکتر شریعتی نداریم (اگر داشته باشیم خوب است) و همه از آن راه دارند می روند . اینکه رگه های این مباحث التقاطی در کجاست بحث دیگری است اما عملا نتیجه این التقاط بلاتکلیفی است . هنوز در قضیه سبک زندگی تکلیف ما مشخص نیست که باید چه بکنیم ! دنیای جدید و نظام ارزشی و اعتقاداتمون و سنتها و … چگونه کنار هم به نحو مطلوب سازگار بکنیم ، سازگاری از نظر شکل و سوری نه ، سازگار به معنای دقیق فلسفی ، یک سامانه سبک زندگی طراحی نشده مثل قطعات خودرو همگی دست به دست هم بدهند برای حرکت بسیار خوب خودرویی مثل بنز براند !
  شاخه دوم رویکرد ترمیمی و تکمیلی رویکرد تالیفی است ، اجزا از منابع مختلف می گیریم و استفاده می کنیم اما تالیف و تدوین به معنای اینکه نوعی بر ساختگی در محصول جدید وجود دارد . این اتفاقی است که در حوزه سبک زندگی باید بیافتد . در این حوزه کار خاصی صورت تپذیرفته است ، یعنی این بلاتکلیفی که جامعه مسلمان و ایرانی امروز با آن مواجه است یک عده می افتند به دام بنیاد گرایی ، یک عده هم می افتند دنبال التقاط ولی کسی وارد حوزه تالیفی نمی شود . نگاه تالیفی و سبک زندگی تالیفی بسیار منعطف هست .
دکتر محمدنژاد :
برداشت من از مطالعاتم این است که حتی در دوران برزخ و حتی در قیامت انسان مسیر تکامل را طی خواهد کرد . دیدگاه امام سجاد (ع) نیز همین گونه است . اگر ما انسان را خدا جوی و خداگونه در نظر بگیریم که حالت ایده آل است و خداوند هم بی نهایت در نظر بگیریم ، هر چقدر انسان به سمت تکامل حرکت کند تکامل حاصل می شود ولی تکامل نهایی حاصل نمی شود . همانطور که در قرآن مراتبی برای جنت در نظر گرفته شده اشاره کوچکی بر این مطلب است . درست است که جزا و پاداشی در آن دنیا برای افراد خدا جوی در نظر گرفته شده است و ارزاق فراوانی در اختیار انسان حالا نه بصورت بی درد سر ، اما به صورت کم درد سر و سهل در اختیار انسانهای مومن قرار می گیرد ، این امکانات را خدای متعال فراهم فرموده اند اما به این معنی نیست که انسان در آنجا نثل یک موجود بی خاصیت خورد و خوراک داشته باشد ! چون قرار است که انسان از بعد تنبیهی در جهنمی قرار گرفته شود (که ان شاالله نصیب ما نشود) و بعد به سوی بهشتی رهنموم شویم ، این خود نشان از طی کردن مراحل تکاملی است . حتی در دوران برزخ هم این اعتقاد وجود دارد . این خود ابعادی از حیات طیبه است . نشئه دین هم دنیوی است هم اخروی است و تمام اینها سندی است بر تکاملی بودن حیات طیبه . این همه هستی خلق شده برای خلق انسان (حداقل بخش قابل توجهی از نظام خلقت) . پس عقلانی نیست این همه عظمت خلقت نهایت برای ۵۰ تا ۱۰۰ سال برای انسان خلق شده باشد . علارقم اینکه ما معتقدیم علم ائمه اطهار و پیغمبر اکرم (ص) علم خدایی و علم وسیعی است اما با توجه به این آیه قرآنی “ما اوتیتم من العلم الا قلیلا” پس قطعا انبیا و اولیای الهی نیز فلسفه کل و حکمت مطلق خلقت و جهان هستی را با آن همه گستردگی علم و دانش خود نمی دانستند . چه حضرت رسول (ص) که معراج تشریف بردند و چه حضرت موسی (ع) که مستقیم با خدا صحبت میکردند و چه حضرت ابراهیم (ع) که خلیل خداوند است . من معتقدم اگر حیات طیبه را آن هدف عالی و غایی را فرض کنیم خود بی نهایت است . من شک ندارم بزرگان دین و سیاست ما اینها با تمام وجود می خواهیم حیات طیبه را داشته باشیم . اکثریت مردم ناخود آگاه حیات طیبه را دوست دارند . اما فرموله کردن این موضوع را در هیچ سطوحی (سطح اول و دوم و سوم…) و مراحل رسیدن گام به گام آنرا به صورت کامل بیان نکردند . حداقل ما بتوانیم بندهای اولیه و گامهای اولیه را شروع کنیم شاید به مقصود نزدیک شده باشیم .
  مطلب دوم در مورد نقش کلیسا ، با توجه به دیدگاهی کهاز غرب دارم و آشنایی نزدیکی که دارم ، اینگونه نیست که کلیسا کاملا بی نقش است ، اما نقش آن در مقابل مدرنیته بسیار کم است . ارزشهای ارتودوکسی و کاتولیکی هنوز در بسیاری از جوامع غربی وجود دارد . اگر یادتان باشد یکی از هواپیماهای آمریکا در نیویورک دچار مشکل شد و منجر به سقوط شد ، منتها نه سقوطی که مسافران آن آسیبی ببینند ، یک زن سیاه پوست حتی با ظاهر نه چندان مناسب از دیدگاه ما را ازش پرسیدند چه حالی داشتی ؟ ایشون گفت تنها چیزی که من به نظرم میرسید بگم این بود که “خدایا منو دریاب” . هیچ چیز دیگه من نمی تونستم بگم . اگر به عبارت این زن توجه کنیم ، عبارت ساده و پیچیده ایست . نه تنها کاتولیک و زرتشتی و بودا و  … ، وابستگی به معنویت و مذهب درون همه هستی وجود دارد . بر همین اساس است که خداوند متعال در قرآن فرموده اند “یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض” .این آیه شامل همه چی می شود . باید در مسیری که طی می کنیم همه این مطالب را دیده باشیم و نهایتا حتی خرافه گرایی ها و اشکالات و ناهنجاری های بوجود آمده هم ، مثلا اون جوان پروتستانی که در کلیسای کاتولیک ها همه را به رگبار بست ، اینها آموزه های دینی بوده که به او داده اند ، پس نباید نادیده گرفت که در جوامع مذهب چه فطری و چه از دید تربیتی و خودکار نقش خودش را ایفا می کند ، منتها در هرجایی به روشهای مختلفی اثر گذاری می کند .
دکتر پورحسن :
  تلقی من این است هنوز در زندگی نوع غربی در ایران به سر می بریم و عمدتا در این سبک هستیم . این سبک محدودیت ها و آسیب هایی دارد و لازمه اش این است که ما یه بازکاوی در دیدگاه سنت خود انجام دهیم که چطور می شود یک نظریه رقیبی برای آن شکل داد . الا اینکه ما بپذیریم زندگی از نوع غربی زندگی از نوع بشری است و راه برون رفتی از آن وجود ندارد .  برخی معتقدند که این زندگی زندگی طبیعی انسانهاست و راه برون رفتی نیز ندارد و جوامعی هم که سعی می کنند دست به بازکاوی و بازخوانی سنتشون بزنند تا کنون ناکامیاب بوده اند (بخصوص آنچه که در برابر مدرنیته ارائه کرده اند) .
  نکته دوم این است ، ما هنوز در ایران به تامل جدی در خصوص سبک زندگی نیاندیشیده اییم . یعنی ما سبک زندگی برای ما هنوز مسئله نشده است . گویا بر این باوریم که مردم دارند زندگی خود را می کنند و این زندگی مشکلی ندارد . اما زمانی که دچار مشکلی اساسی شدیم پرسش مطرح می کنیم . یعنی پروژه سبک زندگی هنوز به عنوان رهیافت عمده ایی برای ما تبدیل نشده است (از حیث مطالعه و تامل) . اگر هم رساله و مقاله ایی نوشته می شود بیشتر تفننی و آکادمیک است ، یعنی گویا ما آن را به صورت دغدقه نتونستیم دریابیم و این خود یک مسئله هست .
  مقدمه سوم من این هست ، ما چون نتوانستیم به تحول بنیادین دست بزنیم ، اگر هم گاهی وقتها دیدگاهی عرضه کردیم منتهی به دستگاهواره(سیستم) نشده است . (همان سطح بندی ایی که دکتر محمدنژاد فرمودند) . ما هنوز این این دستگاهواره ایی از زندگی ارائه نداده ایم که بر اساس آموزه های دینی می شود به دستاورد بشر توجه کرد و به آنها پرداخت و نتیجه را تکمیل کرد و دستگاهواره زندگی را عرضه کرد . ما در هر حیطه علمی ما تا زمانی که ابتدایی تریم فهم (مثل قاعده های علمی) را کسب نکنیم ،  سبک زندگی هم یک نگاه مطلق که نیست ، آرائ زیاد و انبوهی در مورد سبک زندگی وجود دارد یکی بر تن و یکی بر لذت و یکی بر مصرف و یکی مبتنی بر صرف دین و … مجموعه اینها را مثل مجموعه ایی از قوائد یک علم می گوییم سبک زندگی ، مجموعه ایی از نظریه ها در حیطه های مختلف زندگی که نوع زندگی انسان را مشخص کرده است . ما اگر بخواهیم به دستگاه واره بیاندیشیم به نظر من لازمه آن بها دادن به نگاه دینیممان بیش از هر چیزی است . به سیره پیامبر اکرم (ص) ، به سنت ، به سیره معصومین ، به سنت ایرانی ، به تجربه های جامعه ایرانی ، به اقتضاعات و پرسشهای جامعه ایرانی بیش از هرچیزی باید بها داد . ممکن است متفکران و اندیشمندان و محققان و کتب برای ما مهم باشد اما سنت بیش از هر چیز دیگری برای ما مهم است . یعنی لزومی ندارد بگوییم ما سبک زندگی ایی می خواهیم ارائه دهیم فقط و فقط بر اساس دیدگاه فارابی باشد یا ابن سینا . نه ، منظور سنت ایرانی است ، ابایی نداریم که این سنت ایرانی بخواهد به دوران قبل از اسلام برود (در واقع به نگاه زرتشت {پندار نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک} بیاندیشیم) یا به آموزه های دینی بخواهیم نگاه بکنیم . پس ما به مجموعه ایی از اینها نیازمندیم تا دست به بازخوانی بزنیم . پس بازخوانی اصلا به مفهوم احیا نیست . بازخوانی به معنای بهره گرفتن از گذشته است . من در کتاب فرهنگ که الحمدولله در موسسه حرا آماده شده تاکید کردم که گذشته یعنی ” ناظر بودن به” ، گذشته به معنای ودیعه صرف ، میراث صرف و دست نخورده نیست . اگر ” ناظر بودن به ” باشد پس زاینده است و می تواند موثر باشد .
  مقدمه دیگر من این است : اساسا هیچ ملت و سرزمینی دستگاه واره را در یک زمان کوتاه و اتفاقی شکل نداده . این یک مساله تدریجی و فرآیندی است . این فرآیند از عنصر و سطح خورد شروع می شود (دستگاهکی از کار و تلاش، دتستگاهکی از نظم اجتماعی ، دستگاهی از توجه به دیگران مثل خانواده ، فرهنگ و تحصیل و احترام گذاشتن به دیگران) ، این دستگاهک ها می تواند به تدریج نهادینه شود و دستگاه واره گردد . پس ممکن است ما توجه نادرستی به دستگاه سازی داشته باشیم . من معتقد هستم باید از وجه خرد حرکت کنیم به وجه کلان زندگی تا تبدیل به یک ساخت شود . این راهکارهایی است که به ما نشان می دهد که ما در چه وضعی در خصوص سبک زندگی هستیم .
  تلقی من این است که خواندن آموزه های دینی و سنت ایرانی می تواند بسیار کمک کند . من فارابی و غزالی و ابن سینا و خواجه نظام و ملاصدرا و علامه طباطبایی ، مطهری و شریعتی را در سنت ایرانی و اسلامی قرار می دهم . لازمه آن این است که ابتدا ویژگی های  پارادایمی را بتوانیم بیان بکنیم . آنچه که در َآیات قرآن آمده نشان دهنده بیان کنندگی حیات طیبه زندگی توام با رستگاری و سعادت و خشنودی ، تراوت و تلاش در دنیا ، خوشبختی و ایمان راسخ ، آگاهی ، روزی حلال و زندگی حقیقی است. اینها ویژگی ایی هستند که از مجموع آرائ مفسران ما  از مرحوم طبرسی که قناعت و روزی حلال را مطرح کرد تا علامه طباطبایی که زندگی حقیقی به نام فطرت را مطرح کردند . علامه طباطبایی بیش از دیگران در مورد حیات طیبه بحث کرده اند . به دنبال او آیت الله جوادی آملی هست . آنها معتقدند که اول باید مشکلات سبک مقابل حیات طیبه را گفت . علامه طباطبایی عنوان می کنند که در مقابل حیات طیبه زندگی گذرا است . زندگی ایی که خداوند می فرمایند “الشیطان صور لهم” تصویر می کند برای آنها ، یعنی گمراه می کند که از زندگی راستین دور بشوند . درون آن منیه و تمنیه بوجود می آورد ، یعنی آرزوهایی که راستین نیستند یعنی دروغ ، یعنی زندگی توام با دروغ و فریب . تزئین می کند زندگی نادرست را ، غرور ایجاد می کند ، یعنی به انسان اجازه نمی دهد با آگاهی درست به آن زندگی دست بزند . چون غرور هست پس استکبار هم است . استکبار به این معنی است که رو بر میگرداند از آنچه درست هست . پس در مقابل اینها زندگی ایی هست حقیقی مطابق با سرشت انسان . علامه معتقد است فطرت انسانها فطرت ملکوتی است  . به عبارت دیگر ، وقتی ملاصدرا در مورد انسان حرف میزند می گوید انسان دو بعدی است . یه خلق یا بعدش خلق امریه هست که این معنوی و روحی و ملکوتی است . (یعنی از عالم امر ، عالم روحانی است و معنوی) ، یه خلق دیگر زندگی دنیوی و مادی است . اصلا ما نمی توانیم آدم یک خلقی پیدا بکنیم . در آیات قرآن انسان را خلقین مطرح می کند . آنجایی که خداوند مسایل مربوط به حیات طیبه را عنوان می کند به هر دو خلق انسان توجه می کند . اصلا حیات طیبه زندگی معنوی صرف نیست . به دیدگاه مفسر ان ما ، زندگی مقابل حیات طیبه ، زندگی مادی صرفی است که انحراف از زندگی حقیقی است . یعنی روی آوردن به زندگی فرومایه . فرومایه لزوما به معنای مذموم نیست ، بلکه وجه ادون و پست تر . یعنی یک وجه آن که وجه گذرا و محدود است . بنابراین چنین به نظر می رسد که زندگی طیبه زندگی راستین و توام با آگاهیست و دچار انحراف نشده است ، بر راستای ایمان شکل گرفته ، هم دنیا و آخرت مهم است و زندگی ای است که انسانم در پرتو آن به رستگاری و سعادت دست پیدا می کند .
  سخن من این است که در بازخوانی صرف قرآنی این دو تا سنخ قابل تشخیص و ویژگی هایی دارد و برای هر کدام از این ویژگی ها سطوحی از اوصاف و راهبردها را می توان در نظر گرفت . مهمترین ویژگی حیات طیبه آگاهی و اراده انسان است . یعنی آدمی درون آن مهم است . یعنی انسان در آن مهم است. ایمان در آن مهم است . اگر آگاهی درونش باشد (منظور از آگاهی ، آگاهی و معرفت به خود است ) اراده انسان هست (چون خود اراده یک وجه از زندگی است) ، ایمان شکل می گیرد و لذا در این آیه ” و لا تشتروا بعهدالله ثمنا قلیلا ” ، پیمانی که با خدا بستید و در زندگی حقیقی و فطرت تو هست ، آسان نفروش ، با بهای کم معامله نکن ، “انما عند الله هو خیر لکم” زندگی حقیقی که زندگی الهی است برای شما خیره اگر شما بهش باور و آگاهی داشته باشید . ” ما عندکم ینفع ”  آنچه تلقی شماست و نزد شماست و بشری است تمام می شود و فناپذیر است و محدود و تباه پذیر است ولی آنچه نزد خداست باقی میماند و جاودان است (آیه ۹۵-۹۶ سوره مبارکه نحل) . “من عمل صالحا من ذکر او انسا و هو مومن …”  حیات طیبه چیست؟ در آیه می فرماید در حالی که مومن باشد و آگاهی مومنانه داشته باشد به او حیات می دهیم ، این نوع حیات دادن را خداوند جای دیگری در مورد پیامبر فرمود ، به مسلمانان می گوید شما زندگی مرده ایی داشتید در صورتی که تعالیم پیامبر را بگیرید برای اینکه شما را احیا می کند ، (لما یوحیکم به) سبب زندگی شما می شود . این آیات آیت زندگی طیبه است و آیات بعدی آیات زندگی شیطانی است . شیطان به عنوان تمثیلی برای از دست دادن آگاهی است .
 نتیجه گیری : ممکن است الان بگوییم سبک زندگی همینی است که غربی ها رفته اند . این ناشی از عدم مطالعه و تامل جدی در آموزه های دینی است .  یعنی اینگونه نیست که بگوییم ما هیچ راه دیگری نداریم . می توانیم در صورت ترمیم از زندگی عقل بشری نیز بهره گرفت .
نکته دوم : نیازی نیست از اول از ابتدا شروع کنیم (در صورت رها کردن زندگی غربی) ، ما می توانی با بازخوانی سنت خود این راه تکمبلب را پیش بریم . یعنی اینگونه نیست که هیچ پیشینه و الگو و آموزه ایی نداریم و دچار مشکل خواهیم بود . الگوی رقیب و پارادایم رقیب داریم ولی هنوز موفق به ساختم دستگاه برای خود نشدیم .
نکته سوم : با توجه به وضعیت روشنی که در مورد زندگی داریم ، این اهمیت دارد که رسانه و جوامع دانشگاهی و اندیشمندان توجه جدی به سبک زندگی داشته باشند ف سبک زندگی یک تعارف و تفنن فکری نیست ، بلکه کل حیات یک جامعه دینی و تمدن را می تواند تشکیل دهد . یعنی بدون داشتن سبک زندگی نمی توان ادعای تمدن اسلامی داشت . تمدن اسلامی لزوما داشتن دیدگاههای سخت و ساختن تکنیک نیست ، بلکه زندگی که متشکل از بخش نرم آن هست اهمیت بیشتری دارد . اگر شما نتوانید سبک زندگی برای مسلمانان ایجاد بکنید ، اعتمادی بوجود نخواهد آمد که آنها موفق بشوند الگوی دینی که لزوما منافاتی با عقل بشری ندارد را شکل دهند .
دکتر میردامادی :
من معتقدم دو بخشی شما مطرح کردید به چهار بخش تقسیم بکنیم . چون ما می خواهیم هندسه و منظومه ایی را برای آینده تصویر کنیم . شما معتقدید ما سبک زندگی داریم و اکثر این سبک زندگی غربی است . با توجه به هویت فرهنگی و معنوی و تاریخی ما و با توجه به سنت خودمان هیچ بهره ایی نبرده اییم؟ سبک زندگی ما مسلمانها مهم است ، همین ما مهم است ، ما ی شرق هستیم در مقابل غرب ، یا مای مسلمانان هستیم در مقابل دیگران یا مای ایرانیان هستیم در مقابل دیگران هستیم یا مای شیعیان؟ من معتقدم مای ایرانی هستیم در مقابل دیگران . می بایست از ظرفیت های تشیع استفاده کرد . ما هم اکنون در گیر دو قطبی شیعه و سنی هستیم در جهان اسلام و تحولات سیاسی و اجتماعی این را تبیین می کند . ما به هیچ عنوان نمی توانیم یک سبک زندگی تاسیسی داشته باشیم (چون نفی سنت است) . پایه گذاری یک چیز جدید یعنی شستن همه تحولات تاریخی که به هیچ عنوان محقق نخواهد شد . دیدگاه دیگر سبک زندگی ایی است که مانند یک روزخانه از زمانهای قدیم شروع شده و در حال حرکت است و ما هم به موازات آن پیش می رویم و هر چه اقتضا کرد با توجه به بعد عقلانیت می گوییم اقتضا های زمانه و جریان رو به تکاملی که بشر هدایتگر آن است . دیگر بینش رجعت به گذشته است که الزاما بازگشت به سنت ها نه عقلانی و نه ممکن است و به هیچ عنوان به مدرنیسم اعتقادی ندارند . راه چهارم همان راه ترمیمی است که به نظر من باید یک دید اصلاحی باشد تا ترمیمی.حال این اصلاح بر اساس چه ملاک هایی باید باشد ؟ دینی یا فرهنگی؟ اگر بگوییم فرهنگی در حقیقت همان شاخه دومی است که همان جریان رودخانه ایی است . چون ما یک جامعه دینی هستیم باید ملاکها و معیارها را منطبق بر دین بکنیم . آیا این حیات طیبه یک حیات خلقی است یا اجتماعی ؟ یعنی در خلق باید تحقق پیدا بکند یا در جامعه؟ ایا واقعا جامعه هیچ وقت به حیات طیبه رسیده؟ خیلی ها در گذشته قبلا به حیات طیبه ایی رسیده بودند که جامعه آنها نرسیده بود مثل خیلی از پیامبران و اولیا الله و امامان . پس این حیات طیبه یک امر و جوهره درونی است . فرد مقدمه اجتماع است .
مسئله سوم اشاره به سبک زندگی اشاره دارید به سبک زندگی اصلاحی ، یعنی با اکرام و گرامیداشت تمامی جریانهای گذشته می گوییم این جریانها بعضی مواقع از مسیر درست حرکتی خارج شده و باید اصلاح شود . امروز نیز برگرفته از همین است . من می گویم باید ببینیم حماسه هایی مثل مسئله جنگ داریم که هیچ کدوم از این حماسه ها کمتر از حماسه های زمان پیامبر اسلام نیست که آن ایثارها و از خودگذشتگی ها و … اعتقادات امروزی اسلام کمتر از اعتقادات مسلمانان صدر اسلام نیست . پس جامعه ما گرایش آنچنانی به غرب ندارد . سبک زندگی ما مسئله اصلی ما نشده ، مثل ماهی هایی هستیم که در آب شنا می کنیم و می پرسیم آب کجاست و چگونه است ! معلوم نیست که مومنان جامعه فعلی از مومنان جوامع قبل کمتر باشند ، من فکر می کنم جامعه ما نزدیک تر از هر زمان دیگری نزدیک به حیات طیبه است . اما اگر این حیات طیبه ساختار پیدا نکرده این ضعف نخبگان جامعه است  . اصلاح کار نخبگان و ملوک علم و فرهنگ است . این بازخوانی و اصلاح سبک می بایست توسط نخبگان انجام شود .
دکتر دبیری مهر :
  من عرض کردم که باید یک سبک زندگی اگر مدل ترمیمی و تکمیلی باشد میبایست تالیفی باشد . یعنی ما یک سبک زندگی ایی می خواهیم که موجه باشد هم مجلل باشد (جذاب باشد) . سبک زندگی چون می خواهد یک الگو باشد باید مثل یک فیلم جذاب فاخر باشد که انسانها را به خود جذب کند و انسانها را بر اساس نظام ارزشی و همسو با اقتضائات بالا ببرد . آن سازگاری منطقی و معرفتی باید همه جا در نظر باشد . یک سبک زندگی گوارا و کارآمد و جذاب مبتنی بر یک نظام ارزشی منعطف . نظام ارزشی ایی بر مدار انسان و (بما هو حقه) تعریف می شود . نه یک نظان ارزشی فوق العاده انتزاعی که هر کسی یک برداشت ازش داشته باشد .
این حیات طیبه هم ذهنی است هم عینی. عینی نیازمند یک فلسفه روشن گرایانه است (یک کار فلسفی جدی و مستمر)چون سبک زندگی نه تبیین می شود و نه تجویز می شود بدون کار فلسفی و فکری عمیق اندیشه ایی . و هم عینی است بدان معنا که نیازمند سیاست ورزی و مدیریت مدبرانه هم است و فقط هم فردی نیست . سبک زندگی  مبتنی بر حیات طیبه را قائل باشیم می تواند تفردا حاصل بشود می توانیم به سکولاریزم هم باور پیدا بکنیم ، ولی با یکسری از افکار ما سازگار نخواهد بود . قرار نیست بدون سامان ساختاری و اجتماعی آدمها لزوما به حیات طیبه برسند . قائده این است که جامعه به سمت حیات طیبه حرکت بکند . همانطور که جامعه غربی هل داده شده به سمت رعایت نظم و قانون ، نه که لزوما همه ادمها خودسازی کردن و اهل نظم و قانون اند .
  نکته مهم دیگه ، آن نظام ارزشی در هر دورانی سبک زندگی خاص خودش را تجویز می کند . اینجا مرز جدی با بنیاد گرایی و سلفی گرایی خواهیم داشت . لزوما شباهت به هم نخواهند داشت . چون محکمات ارزشی و نظامات ارزشی فراتر از عناصر زمان و مکان حرکت می کند و اینجا به شدت خطر جمود و تحجر و دگماتیزم از همه ابعاد وجود دارد و باید مورد توجه قرار بگیرد . من می خواهم یک عبارت انتزاعی بکار ببرم ، باور به موثر بودن ، هر عملی فکری و سخنی بر هستی است ، این پایه این نظام ارزشی است ، یعنی هیچ چیزی ضایع نمی شود و اثر خودش را دارد . این موثر بودن در لایه های زمانی و غیر زمانی و محسوس و غیر محسوس است که هم شامل دنیا و آخرت است و هم پسا آخرت . چه بسا عوالم دیگری هم وجود داشته باشد مثل عوالم موازی ایی که باعالم ما هست . (کل نفس بما کسبت رهینه) من این را اینگونه می فهمم همان موثر بودن است . یعنی ما در گرو هر عملی و سخنی و … هستیم تا ابد . هیچوقت از ما جدا نخواهد شد .
دکتر پورحسن :
نتیجه گیری ما این هست که زندگی کنونی ایی که در ایران وجود دارد به لحاظ فلسفی نا تمام که نیازمند تهذیب و اصلاح و تکمیل است . ممکن هست در دوره هایی نگاه دینی غلبه داشته باشد و در برهه هایی سبک زندگی غربی . اما آنچه که وجود دارد عمده عنصرهایش عنصرهایی است که عناصر غربی می چربد . من اصلا درصد نمی خواهم مشخص کنم . به نظر می رسد ما در یک رودخانه ایی قرار گرفتیم که تفکر و نحوه حرکت این رودخانه بیشتر غربی است . من نمی خواهم بگویم قرار گرفتن آدم ها در این رودخانه باعث از دست رفتن دینشان می شود . نه . ما می توانیم بپرسیم این زندگی ما چه نوع زندگی ایی است ؟ این پرسش منتهی به این می شود که تهذیب و اصلاحات را باید انجام دهیم . من معتقدم بنیادهای بسیار مهمی از این نوع زندگی نیازمند اصلاح هست . یعنی اگر ما در زندگی مصرفگرایانه و بی توجه به بنیادهای معنوی زندگی هست ، اینها را بر اساس آموزه های روحانی و سیره پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار می توانیم بازسازی کنیم . پس ما می توانیم فرآیندی را بحث کنیم که این فرآیند شرط لازم و کافی باشد . ما می توانیم مجموعه ایی از شروط معرفی کنیم که ویژگی ها را برشماریم و از این ویژگی ها یک دستگاهی را برشماریم که این دستگاه بشود شروط لازم و کافی . زندگی بدون نسبت با ارزشها و فرهنگها و هنجار ها و باورها و نوع مناسباتی که در یک جامعه وجود دارد شکل نمی گیرد . فرهنگ ما متفاوت است از آنچه در مغرب زمین وجود دارد . پس فرهنگ هم بر سبک زندگی موثر است اما به چه میزان ؟
 جلسه هشتم :
دکتر پور حسن :
حرا – ما در مورد دو مرحله از سبک زندگی بحث کردیم . یک مرحله بررسی مفهومی سبک زندگی بود و دیدگاههای که در مورد سبک زندگی وجود داشت ، به خصوص در دوره اخیر از دهه ۷۰ به بعد ، نگاهی که به سبک زندگی وجود داشت قابل پرسش هست . خیلی ها حتی در غرب نگاه مصرف گرایی و لذت را مورد انتقاد قرار دادند که یک مقداری ما رو به یاد نقدهایی که در دوران طلایی ۱۹۵۰- ۱۹۷۰ در فرهنگ سرمایه داری غرب مطرح شد می اندازد که اوج آن دیدگاه کتاب انسان تک ساحتی مارکوس است ، در واقع می شود گفت که نا امیدی فلسفی از نظام سرمایه داری در حوزه فرهنگ و اضطراب در آن بیان روشنی از نقدهای آنهاست .
در مرحله دوم تلاش کردیم که مقداری نزدیک شویم به مقایسه فهم مغرب زمینیان از سبک زندگی دارند با حوزه اسلامی . در حوزه اسلامی نظریه ایی را مطرح کردیم به عنوان زندگی پاک یا حیات طیبه که می تواند یک نظریه رقیب و یک پارادایم باشد در مقابل آن سبک زندگی ، البته این پارادایم ملاکهایی دارد که قرار شد ادامه بررسی آنها را در این جلسه بحث بکنیم .
من روی عنصر اول بحث می کنم که به نظرم در این جلسه می توانیم روی آن متمرکز بشویم ، فهمی که حیات طیبه از انسان دارد فهم متفاوتی دارد ، (نه سراسر متفاوت) فهمی که از انسان دارد عرضه می کند ، متفاوت است از آنچه که در سبک زندگی از انسان میبینیم . من در مقدمه که انسان تک ساحتی را گفتم ، در سبک معاصر مغرب زمین ، آرزو ها و نیازهای دنیوی در فرد نیرومند تر است . بخش خاصی از انسان مورد توجه مصرف زدگی و یا سبک زندگی مصرف گرایانه قرار گرفته است . وقتی می گوییم انسان ، فیلسوفان و متفکران مسلمان از جمله علامه طباطبایی و محمد تقی جعفری ، انسان را حداقل دو وجهی میبینند . شاید در سبک زندگی فقط بخش نخست انسان دیده شده و وجه جمع (به گفته غزالی مجموعه من الدین و الدنیا) کمتر در سبک زندگی نگاه شود . لازمه آن این است که تفاوتهایی که در حیات طیبه و سبک زندگی انسان وجود دارد مورد توجه قرار بدهیم . ما نمی خواهیم داوری کنیم کدام بهتر است و کدام بدتر ، بلکه ما می خواهیم خصلت ها و ویژگی های بنیادینی که اینها برای آدم طراحی می کنند را مورد بررسی قرار دهیم . در سبک زندگی انسان معاصر ، انسان محدودی است با نیازهای بیشمار ، انسان اخلاق گرای حداقلی است . انسانی با محوریت لذت ، انسانی که شاید در یک خوانش فلسفی تر دیدگاه زیر بنا یا شالوده ایی در مورد این انسان مصرف باشد . انسانی که فهمی از دنیا دارد که از فهم پیشین متفاوت است . انسانی بر مبنای فرد گرایی مطلق با لذت های خاص فردی ، انسانی که کمتر نوامیس اجتماعی یا اخلاق حداکثری را دارا هست (یعنی توجه به هم نوع و اموری فراتر از لذت) . اگر نگاهی به انسان داشته باشیم تمامی اینها را در سه مطلب می توان خلاصه کرد:
اسنان دنیا گرا ، انسانی با آرزوها و محوریت لذت و انسانی با حوزه اخلاق بسیار اندک (اخلاق حداقلی) . چنین انسانی نه تنها مطلوب سبک زندگی دنیای معاصر هست بلکه محور تحولات آن است . در نظریات سبک زندگی ، چه آدلر و چه دیگران مطرح می کنند که انسان چه می خواهد ؟ دراین سبک زندگی سقف آرزوهای انسان معاصر چیه؟ خوب این انسان پایبندی به اخلاقی که با لذات او و تمایلات او با نگاه دنیا محوری او در تضاد باشد نه تنها یک بنیاد تلقی نمی کند بلکه معارض هم می شود . یعنی باید کنار زده شود . مقابل این انسانی است که این انسان در اخلاق حداکثری قرار می گیرد . انسانی که به دنبال زندگی برتر است . زندگی ایی که شامل حیات مادی و حیات نازل به این دیدگاه و هم حیات عالی . حیات مادی و طبیعی در این دیدگاه مقابل حیات طیبه یا پاک تلقی می شود . در مقابل به معنای خطی است و مرحله نخست زندگی تلقی می شود و نه مرحله نهایی آن . در این دیدگاه حیات طیبه فطری انسان هست و قلمرو غضب و شهوت (لذت) بخش نازل این انسان هست . خوب اگر اینگونه باشد می توانیم تفسیری که مفسران ما در ذیل آیه سوره نحل در باره حیات طیبه داشتند ، می توان گفت خداوند حیات الهی را در مقابل حیات شیطانی قرار می دهد . این حیات شیطانی لزوما حیاط مادی صرف هست (حیاتی که با مسئله اخلاق و کمال نسبت کمتری دارد) . در دیدگاه قرآن در کنار هم قرار گیری این دو دیدگاه حیات طیبه می شود حیات مرتبه عالی و حیات مبتنی بر لذت می شود حیات نازل . حیات نخستین می شود حیات عقلانی و حیات دوم می شود حیات حیوانی . این دیدگاهها حاکی از رقیب بودن آنها می دهد . این امکان یک مقایسه را فراهم می کند و ما در بحث سبک زندگی با مسایلی روبرو هستیم که ویژگی های نازل انسان را مورد توجه قرار می دهد . وقتی شما می گویید آزادی ، آزادی خردمندانه کمتر از آزادی به معنای معنوی دیده می شود . یا وقتی شما می گویید سهم و مشارکت ، مشارکتی که بر منفعت سیاسی و اقتصادی استوار است پررنگ تر است از مشارکتی که بر رستگاری اجتماعی استوار است . این سبب شد که در میان متفکران اسلامی ، پارادایمی که مبتنی بر مدینه فاضله است متفاوت از دیدگاهی باشد که در غرب بوجود آمده است . من تلقی ام این است که سبک زندگی در غرب یک امر اتفاقی نیست . یعنی ریشه در سنت مغرب زمین در تلقی اونها از انسان و دنیا و سعادت دارد . اینگونه نیست که در دوره های اخیر یک گسست بنیادینی انسان و اخلاق و زندگی نشئت گرفته باشد . این را در دیدگاه مسیحیت در یک دوره خاص (مانند آگوستین) که اندکی مذهب جلوه کرده بود در دیگر دوران نمی توان دید . سخن من این است : علارقم سبک زندگی غربی در دوران کنونی در عالم دارد ، اما در همه کشورها متفکران حوزه فلسفی و اجتماعی نقادی هایشان را در مورد چنین تلقی از سبک زندگی شروع کردند و من معتقدم نظریه و آموزه قرآنی در مورد حیات طیبه شاید جدی ترین رقیب سبک زندگی باشد و ان شاالله توجهات کافی بتوانیم بر این سبک زندگی شکل دهیم ان شاالله .
دکتر دبیری مهر :
مطلبی که می خواهم عرض بکنم در خصوص انسان شناسی غربی و ایرانی – اسلامی چه تفاوتهایی دارند . یک نکته ایی گه در مباحث سبک زندگی و فرهنگ چندین بار تاکید کردم ، البته در نوشته های مختلف هم گفتم ، حوزه سبک زندگی یک حوزه مغفولی هست و ذهن ها بیشتر به این سمت نیست ، حالا در مورد این بحث هم می خواهم یک دریچه جدیدی باز کنم . این انسانی که داریم صحبت می کنیم فارق از نگرش غربی به آن باشد یا مبانی انسان شناسی غربی را مفروض بگیریم یا ایرانی یا اسلامی یا هر جای دیگه ، این انسان به عنوان یک موجود ارزشمند بهش نگاه می کنیم یا یک موجود روشمند؟ منظور چی هست و این تفاوت از چه نظر قابل مطرح هست ؟ ما این انسان را یک تلقی متعارفی داریم و به یکسری ارزشها پایبند است و تلاش می کند به یک سری ارزشها دست پیدا بکند ، یه وقت ما نگاهمون در مورد انسان اینگونه است که اتفاقا نگاه اکثریتی و غالب (مکثل معرفت کلاسیک ما) که قدر انسان را همین گونه می سنجند که چقدر از یکسری ارزشها برخوردار است و چقدر تلاش می کند به آن ارزشها دست پیدا کند ، اما در دنیای جدید (منظور اصلا دنیای غرب نیست لزوما) ، تجدد و مدرنیزم به این معنایی که عرض می کنم منظور تمام بشر است و خیلی هم توزین انسانی یکنواختی ندارد . دنیای جدید به آنسان اینگونه نگاه می کند و یا انسان را در چهرچوب و وضعیت و روشهای معینی تصویر می کند؟ که اگر قرار است به ارزشی مثل نظم پایبند باشد آیا باید به نظم باور داشته باشد یا اینکه ساختاری منظم بشود ؟ این دو تا خیلی متفاوت از هم هست . آیا باید باور بکند به حسن ادب یا ساختاری مودب بشود ؟ یا هر چیزی که به عنوان ارزشها در نظر میگیرید (دکتر پورحسن : این مباحث را در مباحث مقطع شناسی تحت عنوان Believe in و Believe that داریم . Believe in همان اعتقاد است یعنی شما ایمان راسخ به امری داشته باشید ، Believe that یعنی شما باور دارید که ، یعنی برایش استدلال می آورید. شیطان Believe in ندارد ولی Believe that دارد ) . ما تا به امروز هر موقع از حیاط طیبه صحبت کردیم مبنامون Believe in بوده است ، یعنی فرض بر این است که انسان را واجد یکسری ارزشهای ذاتی می داند و طبق ادبیات فلسفه سنتی ما می گویند بالقوه و تلاش می شود که بالفعل شود . یک همچین تلقی ایی هست . آیا حیات طیبه را نمی شود در زندگی از یک منظر دیگر نگاه کرد؟ چون می خواهیم بحث سبک زندگی را بکنیم ، واقعیت این است که جنس سبک زندگی از جنس Believe that هست ، یعنی سبک زندگی عموما یک فضای ناخودآگاه نگرشی ، ارزشی ، کنشی و روشی است . یعنی ما صبح که پا میشیم خیلی تصمیم نمی گیریم چه صبحانه ایی بخوریم ! این بستگی دارد که در یخچال چه باشد، عموما انسانها اهل تحقیق به آن معنا نیستند ، عموما سعی می کنند راه رفته را بروند و راه نرفته را نروند . خیلی دقت نمی کنیم امروز چه رنگی بپوشیم و چه مدلی بپوشیم ، همونی که تو کمد هست و متناسب با شرایط است می پوشیم . و تمامی این ۲۵-۲۶ مولفه هایی که به عنوان سبک زندگی در نظر میگیریم (برای متوسط مردم عرض می کنم) ، به عنوان مثال یکی از حوزه های سبک زندگی بحث خوراک است ، درصد معدودی تصمیم میگیرند چه بخورند ، چقدر بخورند و کی بخورند ! عموما هر چی که برسد و فضا فراهم بشود می خوردند . وقتی سبک زندگی عموما همچین جنسی دارد و وقتی ما می خواهیم بین سبک زندگی و حیات طیبه یک رابطه معنایی پیدا کنیم بد نیست به حیات طیبه از این سمت نگاه کنیم . یعنی چی؟ یعنی حیات طیبه را نگاه مدینه فاضله نداشته باشیم . سالهای سال هست که مفهوم حیات طیبه بوده و مطرح هست ، اما حیات طیبه تحقق پیدا نکرده است . حداقل در دایره فرهنگ اسلامی ما حیات طیبه نداشتیم . شاید دلیل آن آن نگاه آرمانگرایانه به حیات طیبه بوده ، نگاه ساختاری به حیات طیبه وجود نداشته ، یعنی اینکه شاید حیات طیبه می خواهد به ما بگوید تا چه فضایی را باید بسازیم تا انسان رستگار شود . نه اینکه انسانها چگونه باشند تا جامعه سعادتمند شود . تا به امروز دائم ما در مورد صفات انسانها صحبت می کنیم . اغلب علمای ما چون منظومه فکری آنها یکسان است (از نظر روش با هم فرقی نمی کنند) ، دانش آنها با هم متفاوت هست ، اما روش یکی است ، همه می گفتند که آدمها درست بشود جامعه درست خواهد شد و رستگار خواهد شد . یک جمله ایی قبل از نماز ظهر رادیو معارف از آیت الله بهجت پخش می کند که می فرماید : برید خودتون رو درست کنید همه چی درستمی شود . امام (ره) نیز این جمله را داشتند و اکثرا علمای سنتی همه این جمله را دارند . این محل جدی چالش است . از نظر انسان شناسی و معرفت شناسی ایا حیات طیبه این است ؟ از یک زاویه دیگر حیات طیبه را ببینیم شاید بگوییم باید چه وضعیتی باشد که انسانها در مسیر رستگاری قرار بگیرند . یعنی انسانها جبرا رستگار بشوند (نه با زور و زنجیر بلکه تکاملی) . مثالی که من خدمتتون میزنم این است که ، این دعایی که ما در ماه مبارک رمضان می خوانیم (الهم اغن کل فقیر و …) یکی این است که خدایا همه فقرا را غنی کن ، این از نظر معرفتی اشکال دارد ، چون لازم که نیست ما به خدا بگوییم و یا درخواستی کنیم ، خدا خودش می داند و اگر از نظر زبانی بخواهیم ببینیم ، شاید با خود بیاندیشیم این دعا کمی آمرانه است ! خداوند اگر در حکمتش باشد خوب همه فقرا را غنی می کند . اگر نگاه ساختاری به این داشته باشیم خواهیم دید که در واقع مخاطب این دعا به خود ما انسانها است ، یعنی از خدا می خواهیم که به ما این توفیق را بدهد که جامعه ایی بسازیم که درون آن فقیر نباشد . همه فقرا غنی بشوند . در اصل خودمان را داریم متنبه می کنیم . نعوذ به الله خداوند معطل ما نیست که ما از او درخواست بکنیم تا فقرا را غنی کند یا خداوند نمی داند که فقرا باید غنی بشوند ؟ این معنا ، معنای به سوی ما است ، چون اعتقاد من این است که ادعیه ائمه بزرگوار آموز برای ما است . در واقع در درون دعاهای ما ، الگوهای جامعه سازی و انسان سازی و حیات طیبه سازی برای ما است . برای همین جنس دعای ائمه با دعاهای دیگر فرق می کند . شاید نگان اینگونه به مسئله حیات طیبه ما رو جلو ببره و ما را با یک وضعیت ساختارمند روبرو بکند . یک وضعیتی که درون آن امنیت باشد ، فقر حداقلی باشد ، ظلم در حداقل باشد و هر مسئله ایی که جامعه را نامطلوب میکند در پایین ترین سطح قرار بگیرد . اگر از این دیدگاه وارد بشویم می توانیم بین حیات طیبه و سبک زندگی پیوندی برقرار کنیم ، وگرنه حداکثر می شویم یک شارع مسلط آرائ گذشتگان و بی تعارف نتیجه ایی نخواهیم گرفت . بهترین کتابها و نظرات اتفاقی را رقم نزده و فاصله ما با حیات طیبه اینقدر طولانی هست که شبیه یک رویاست . یک نقد جدی به روش های قبلی و یک مفری امیدوارانه به تحقق حیات طیبه با محوریت سبک زندگی است .
دکتر میردامادی :
   ضمن عرض تسلیت ایام سوگواری سیدالشهدا (ع) ، ما تا الان مباحثی که داشتیم ، هنوز علارقم بحث چندین جلسه ایی هنوز حدود و صغورش را نمی دونیم و به یک فهم دقیق و مشخص و معین نرسیدیم که بر مبنای آن بیاییم مصادیق را بدست بیاوریم . جمع بندی ما این بوده که باز برگردیم به سمت قرآنو روایات با دو دیدگاه ایمانی و عمل صالح . این موارد را همه مفسرین بهش اشاره کردند . وقتی نگاه می کنیم به دیدگاههای مفسرین ، دیدگاههای متفاوتی از نگاه حداقلی مانند قناعت داریم تا برسد به یک مطالب مربوط به دیگر مکاتب فرهنگی وکلامی که علامه طباطبایی می فرماید یک دنیای دیگر و آینده روشنی و اغنا کننده باشد و انسان را به جایی برساند که به حقیقت اشیا دست یابد (و علم اشیاء کما …) .
  در کلام شیعه این دیدگاه خیلی دقیق مطرح می شود . ولی در نگاه اهل تسنن اگر در رسالات ارتودی نگاه بکنیم در کتاب جامع احکام و قرآنش ، او می گوید نهایت رسیدن به بهشت است و حیات طیبه چیزی نیست که شما بتوانید اینجا در دنیای خودتون لمس کنید . یا نظریات زمخشری . نظریات حیات طیبه در نگاه شیعی خودمان یک نظر جامع الاطراف تر و مفهوم قدسی دارد . نه صرفا در مسایل مربوط به عوالم آخرت و عالم معنا ، بلکه در مسایل امور مادی و دنیوی نیز اشراف دارد . در حقیقت این حیات طیبه یک فضایی است که ما درون آن باید وارد بشویم . این فضایی که ما وارد آن می شویم صرفا اخروی نیست . اگر ما قائل به این مسئله باشیم که در حرکت هستیم برای رسیدن به سعادت ، آیا سعادت و رستگاری دقیقا مساوی و منطبق با حیات طیبه است ؟ احساس نکنیم که نقطه ایی که حیات طیبه را متصور شدیم اینگونه است که ما هیچ وقت به آن نرسیم ، یعنی هیچ عنصری از بشر به سعادت نرسیده ، یعنی اینگونه نیست که حتما عالم غیبت تمام شود و عالم ظهور شود و هر چی در خفا هست ظهور و بروز پیدا بکند تا انسانها به آن نقطه کمال برسند . پس اگر اینطور هست پس هیچ انسانی تا کنون به سعادت نرسیده ! اینطور پس نباید باشد که ما بگوییم انسان سعیدی بوده ایم ! از طرفی روایات می فرماید سعید کسی است که از بطن مادر سعید به دنیا می آید و شقی نیست کسی است که از بطن مادر شقی به دنیا می آید . از طرف دیگر داریم (کل مولد یولد علی الفطره حتی …) همه انسانها (غربی یا شرقی) بر اساس یک فطرت واحدی به دنیا می آیند . همه بچه های یک روزه بر یک فطرتند ، اما این پدر ومادرشون هستند که مسلمان یا مسیحی می کنند . پس نقش پدر و مادر به عنوان تعلیم و تربیتی است که بر روی این کودک انجام می شود تا برسد به یک مرحله ایی ، آیا می توان گفت این همه انسانی که آمده اند هیچ کدوم به هیچ مرتبه ایی نرسیده اند؟ نمی شود گفت . نگرش مفسرین شیعه که حیات طیبه نوعی نگرش است و نوعی فرهنگ و نوعی زندگی است ، یعنی ما در زمان حیاط می توانیم به حیات طیبه دست پیدا بکنیم ، دریایی است که ما بنا بر استعداد های خودمون از آن داریم بهره می گیریم (در دو وجه انفرادی و اجتماعی) . حیات طیبه همین که دریافت های معنوی و فرهنگی به هر میزانی که می توانم از عالم معنا عالم معنویت کسب کنم این حیات طیبه است . با توان خودم با ظرفیت محدود خودم شاید یه درجه ضعیف و محدودی از آن را کسب کنم . ما اینجا انسان را به عنوان عنصری در نظر گرفتیم که تمدن ساز است و این انسان به تنهایی نمی تواند تمدن سازی کند . یکی از مباحثی که در تمدن ادیان مورد بحث قرار گرفته این است که آیا واقعا بحث رستگاری انسانها رستگار می شوند ؟ تا واتیکان ۲ که شما در نظر بگیرید (سال ۱۹۴۶) اونها اصلا در حوزه کاتولیک معتقد بودند که انسان هر چقدر هم تلاش کند نمی تواند به رستگاری برسد . نهایت حیات طیبه وابستگی به حضرت عیسی مسیح می دانستند . نهایت تکامل را محو و جذب در ولایت خودشان (حضرت مسیح(ع)) می دانستند . حیات طیبه را هر انسانی در یک حدی می تواند کسب بکند . بعد خودشون گفتند که آیا دیگرانی که دارند عبادت می کنند (بعد ۴ سال هم اندیشی!) آیا اینها رستگاری ندارند؟ گفتند چرا … کسانی که خداپرست هستند به هر حال به حضرت مسیح احترام می گزارند و بهره ایی از سعادت خواهند برد . شاید به تعبیری بخشی از حرف ما در قبال آنها که آنهایی که ایمان دارند و عمل صالح انجام می دهند رستگار خواهند شد . حالا بحث پیش می آید که حال ایمان چیست ؟ (ایمان یعنی اطاعت خداوند و رسولش و اعتقاد به ولایت فقیه و … که در بحث ما نیست) . ما یک نشستی داشتیم در واتیکان یک کشیشی بود در واتیکان از ایشون سوالی مشخص کردم شما معتقدید انسانها نمی توانند به سعادت برسند جز از طریق اتصال به حضرت مسیح (ع) (۹۹% به رستگاری می رسید و آن ۱% قائل به مسایل دیگر هستند) . آیا انسان انسانی به تمام معنا مادی است ؟ ایا شما انسانی را دیده اید که تا به حال یک تجربه عرفانی نداشته باشد؟ (از منظر سبک زندگی انسان معاصر یک تجربه گرا است) . این مسئله غالب تو سبک زندگی نیست .
دکتر محمدنژاد:
شاید جنبه نقدی و سوالی مطرح کنیم . من حقیقت انسان دو وجهی برایم ملموس نیست . برای اینکه صرفا می گوییم انسان مادی و معنوی است . تصور ما این است که این انسان هم در دنیا زندگی خواهد کرد ، هم در آخرت زندگی خواهد کرد و هم قرار است در برزخ و … زندگی کند ، در فرآیند خلقت انسان نگاه کنیم ، خداوند میفرماید (و نفخت فیه من روحی) به نوعی انسان خدا گونه است . اگر خدای بزرگ را ما بی نهایت تصور کنیم آیا ظلم نیست که ما انسان را دو بعدی فرض کنیم ؟ من معتقدم که خود این یک مسیر غلطی است و یا شاید برای مراحل اولیه اینگونه تصور می کنیم . در برزخ انسان حیات برزخی دارد . در بهشت هم اگر فقط بعد خوردن و خوابیدن باشد من این را یک خسارت بزرگ میبینم . شاید یکی از اشکالات ما معنا گراها و مذهبیون این است که ما هنوز ابعاد دیگر انسان را نتوانستیم تشخیص بدهیم . هر کدام از این زندگی ها اقتضائات خودش را دارد و ما بیشتر با ملاک های دنیوی سنجش می کنیم و ما این انسان خدا گونه را با ابعاد محدود میبینیم ولی من معتقدم ابعاد بی نهایت را داراست . اگر ما بتوانیم دیگر وجوه ابعادی انسان را باز کنیم شاید خیلی گره ها باز شود . من فکر می کنم همین تقسیم بندی نیز محدود است .
در خصوص حیات طیبه اعتقادم نیست که اجتماع بر روی انسان اثر می گذارد یا بلعکس ، من معتقدم هر دو باید اثرگذار باشند. هم ما انسانها اجتماع را می سازیم و هم اجتماع ما را می سازد . هم ما باید اجتماع خود را اصلاح کنیم و هم اجتماع امور اصلاحی را در خصوص انجام وظایفمون برای ما تبیین کند .  در اجتماعات بشری برخی از کشور ها نظم را (در غرب) به عنوان یک پارامتر اجرایی می کنند در صورتی که محققا خیلی پارامتر های دیگر اجرایی نمی شود . در کشور ما با مثالی مسئله ایی را می گویم که حتی اندیشمندان ما درک درستی از مطالب ندارند و همین ها در سخنرانی ها مطالب ناصحیح بیان می کنند . یک فردی در یک جلسه زیارت عاشورایی سخنران بود و آمد اشعار مولانا را در مورد روز عاشورا تحلیل می کرد . مولانا ۸ سال در حلب و سوریه بوده . مولانا مراسم عزاداری ایی دید و پرسید این مراسم برای چیست ؟ پاسخ می دهند که برای عاشوراست . مولانا می گوید بعد قرنها (۶-۷قرن) تازه به این فکر افتادید و خبرش تازه به شما رسیده ؟ چرا تا به حال کاری نکردید؟ آن سخنران داشت نقد میکرد مراسم عزاداری را ! یعنی اینگونه برداشت کرد که عزاداری از دید مولانا یعنی چی؟ در صورتی که مولانا دید ایجابی داشته و متاسفانه نفهمیده منظور مولانا اینگونه بوده بشریت همان نافهمی زمان امام حسین (ع) را دارد بازهم در جوامع خود تکرار می کند و درد این است نه اینکه عزاداری برای امام درد باشد ! درس عبرت نگرفته ایید از منش امام حسین (ع) که نحوه زندگی خود را تصحیح کنید (تلمیح به این مسئله که چرا حکومت شما هنوز همانگونه است) . متاسفانه اندیشمندان ما نیز فهم محدود دارند . علارقم داشتن الگوهای بزرگ ، شاید ما دانشگاهیان هنوز هم آنطور که باید و شاید نتوانستیم پیام عاشورا را آنطور که شایسته است درک کنیم . آیا درک نکردن این ارزشها صدمه به حیات طیبه ما نمی زند؟
موضوع بعدی ، اینکه ما می گوییم (الهم اغنم کل فقیر و …) من اعتقادم این است که اگر ما انسان را انسان خدا گونه در نظر بگیریم باید دعای او مستجاب شود ، دلیل اینکه ما می گوییم و مستجاب نمی شود بخاطر اینکه انسانی که شایسته استجابت این دعا باشد نیستیم . از دهان ما این دعا در می آید اما ظرفیت عملی آنرا نداریم . لذا وقتی حضرت امیر در دعای کمیل بن بست های انسان و بشر را که خود بشر برای بشر درست کرده می فرماید ، باید دانست که در نهان و وجود ما این ظرفیت ها قرار داده شده منتها شرایط لازم برای بهره برداری از این ظرفیت ها درون انسان ایجاد نشده است.
اقای اسکندری:
بحثی که الان داریم خیلی کلامی است . مانند دعایی دارد می شود که می خواهیم ببینیم چگونه مستجاب می شود ! بحث مبنایی تر از این حرفاست ، مشکل اصلی این است که چرا سبک اسلامی در تقابل با سبک غربی چرا اجرا نمی شود . چرا سبک اسلامی در حاشیه هست؟ چرا به صورت استقرایی بخواهیم بحث کنیم موجودیتی ندارد بین جوانان ما؟ من چند تا نکته مطرح کنم که اقای دکتر دبیر مهر فرمودند این دو حوزه تفکیکی که فرمودند دو حوزه ایی که بتوانند به هم پل بزنند نیست ولی می توانند همپوشانی داشته باشند . (آقای دکتر دبیری مهر : شاید درست مطرح نشده ، من منظورم این بود که در سنت ما یک مورد را مثال بزنید که به حیات طیبه نگاه ساختاری داشته باشد) من هم حرفم این است که ما مشکلمان این نیست که ساختار نداریم ، مشکل این است که این تفکیک خود جای سوال است اگر روش ساختاری درست شود حیات طیبه ایی درست خواهد شد ! به نظرم چنین چیزی نیست . مطرح شد که حیات طیبه را گذاشتیم یک جای بالا و اتوپیایی شده و به حیات طیبه تشکیکی بیان کنیم و هر کس متناسب با فهم خودش به این برسد . من بازم عقیده ام این است که این مسئله مسئله بنیادینی نیست ، مشکل ما نگاه تفکیکی باشد یا تشکیکی مطلق باشد نیست ، نوع نگاه این است که چرا چنین سبکب دارد به حاشیه می رود .
دکتر پورحسن :
من فقط می خواهم یه خلطی را که صورت گرفته اصلاح کنم چون می ترسم ادامه پیدا کند و اینکه حرفم این نبود که ما یه پارادایم داریم که فاعل مسلط آدمها در چترش قرار می گیرد . من گفتم ما یک رهیافتی داریم به نام زندگی عزتمند یا پاک یا پاکیزه یا مبتنی بر شان انسانی . یک دیدگاهی است که وجه نازل (نه به عنوان پست و بیهوده) ، و دیدگاه دیگر نه دیدگاه اخلاقی صرف یا … ، فقط دو دیدگاه مطرح شد که یک دیدگاه انسان را جامع تصور می کند و چند وجهی و دیدگاه دیگر می گوید فهم من از این زندگی این است ، این دو فهم دو فهم متفاوت از انسان و زندگی دارد . نکته دوم من مرادم از سبک زندگی اصلااین نبود که آنچنان فائق بر ماست که میل ما و اراده ما و کنش گری ما را از ما بستاند . منظورم این بود که اگر من بخواهم کنش گری ایی داشته باشم در کدام فهم می گنجم (در کدام جامعه) .
دکتر دبیری مهر:
چند تا نکته عرض می کنم . نکته اول این است که دسته بندی هایی که می کنیم اینها دسته بندی هایی است که توان ما را برای تحلیل بالا می برد وگر نه ما به هیچ عنوان از منطق باینری نمی خواهیم تبعیت کنیم که بگوییم این آن حذف است و باطل است و … . فقط برای اینکه تحلیلی بهتر از مطالب لیز و لغزنده داشته باشیم ناچار هستیم که یک دسته بندی هایی را انجام بدهیم . زشت و زیبا و خوشگلی و زشتی نسبت دارند و ما دسته بندی داریم از یک تصویر .
نکته دوم : وقتی می گوییم حیات طیبه تمام تاکید من در همین است و اتفاقا با آقای دکتر میردامادی موافق هستم که حیات طیبه یقینا یک مسیر است و یک منزلگاه نیست ؛ که فکر کنیم که چه فردی و چه اجتماعی باید به یک نقطه برسد . شاید حیات طیبه در بهشت باشد از نظر نگاه اعتقادی(و چون جز علم تعبدی نسبت به آن علمی نداریم وارد بحث آن نمی شوم) ، ما داریم در مورد امروز و آنات خودمان صحبت می کنیم به همین خاطر حیات طیبه را یک مقصد و منزل نمی دانیم ، یک مسیر می دانیم و یک روش زیست می دانیم . ما سبک زندگی منطبق با حیات طیبه یقینا خواهیم داشت و باید داشته باشیم ، اگر نداشته باشیم کل بحث تعطیل خواهد شد و نمی توانیم دیگه بحث بکنیم . از بحث های خیلی انتزاعی و آرمانی دور بشویم چون از دل اینها تمدنی در نمی آید . از دل اینها ثروت در نمی آید ، از دل اینها قدرت در نمی آید (دکتر میردامادی : اینها هدف ما نیست ! هدف شما حیات طیبه است یا قدرت و ثروت و تمدن؟) حالا عرض می کنم خدمتتون ، حیات طیبه ایی که من تو ذهنم هست اینها هم باید درون خود داشته باشد . تمام بحث بر سر همین هست ، لذت هم داراست . وقتی می گویم وضعیت ساختارمند است یعنی آدم ضعیف ذلیل نمی تواند بگوید من حیات طیبه دارم . حتما باید تمام این مباحث ذیل بحث تمدن باشد ، تمدن پایه اصلی اش قدرت است ، مراد ما از قدرت قدرت سازی است ، به معنای اقتدار مشروع ، بحث محسوس عینی برایمان مهم است .
نکته بعدی : بحث فرد و جامعه و تقدم اینها نیست . حتما در حیات طیبه هر دو با هم توام خواهد بود . از این منظر به حیات طیبه نگاه نشده است .
نکته آخر یک سوال دارم . من در مورد حضرت سید الشهدا زیاد حرف زدم و زیاد نگارش دارم و خیلی هم تامل دارم و از نظر اعتقادی خودم سر سپرده معرفت این بزرگوار هستم . حضرت سید الشهدا (ع) واجد حیات طیبه بودند یا نبودند؟ خوب مسلما بودند . پس باید راضی می بودند دیگه! برای چی پس قیام بکنند؟ برای چی اعتراض بکنند؟ برای چی به این وضعیت که بزرگترین تراژدی تاریخ بشر بوده به شهادت برسند؟ به مفهمو حیات طیبه که حتما باور داشتند برای اینکه به کلمه کلمه آیات قرآن باور داشتند ، خودشان هم که واجد حیات طیبه بودند ، دعای عرفه هم نگاه کنید از دل و ذهن و زبان آدمی در می آید که حیات طیبه را درک کرده است . چرا می آیند این کار را می کنند؟ پاسخ های احتمالی من این است که این امام بزرگوار از این منظر به حیات طیبه نگاه می کرده است که حیات طیبه یک وضعیت اجتماعی است که اگر نباشد امام عصر باید شهید حصول حیات طیبه شود . بهترین حیات و نشئه های معنوی را ایشان قطعا داشتند . بهترین تجربه های عرفانی را داشتند. چرا پس ایشان خودشان را در وضعیت شهادت قرار می دهند ؟ چون جامعه در مسیر حیات طیبه نیست . شاخص های موجود شاخص هایی نیست که آدم را به سوی حیات طیبه ببرد . شاخص ها شاخص های شقاوت است . یکبار خطبه پایان امام حسین در روز عاشورا را من یکبار گفتم درس اندیشه سیاسی ترم باشد  . تمام اندیشه ها اندیشه های سیاسی است و مرتبط با حیات طیبه . خودشون علم داشتند که این خطابه را کسی در آن جمع نخواهد فهمید ولی گفتند که در تاریخ همه بشنوند . که چه شد که حرفهای ایشان شنیده نمی شود ! از حرام خوری و … که همگی ضد حیات طیبه است . همین چیزهایی که ما داریم الان حرص و جوشش را می خوریم .
دکتر پورحسن:
اولا ما تلاشمون در بحث حیات طیبه یک بحث تفضیلی یا الهی یا معنویات صرف نیست . در خوش بینانه ترین حالت فکر می کنم یک واکنش فلسفی و اجتماعی می کنیم . حیات طیبه یک رهیافتی است که در دنیای اسلام در نگاه ادیان ابراهیمی یا در نگاه دیندارانه انسانها . این ویژگی هایی را بیان می کند که انسان محور زندگی است . چون مربوط به انسان است منافاتی ندارد که انسان اجتماعی را دارد بحث می کند . پس بنابراین اینجا به عنوان بررسی یک دیدگاه ، این دیدگاه دارد تعریف ارائه می دهد که اساسا زندگی چیست؟ این دیدگاه دارد بیان می کند برای اینکه انسان به کمال برسد . ابن سینا می گوید انسان سه وجهی ا ست . یه وجه آن عقلی ، دیگری غضبی و وجه دیگر آن شهوی است . می گوید انسان زمانی متمایز از سایر موجودات می شود که وجه عقلی او استعلا پیدا کند ، استیلا پیدا کند بر سایر وجوه ، یعنی غضب و شهوتش در تابعیت و فرمان عقل او باشد . من می گویم که اگر شما این دو را (غضب و شهوت) را در اولویت بگیرید ، یا عقلانیت را در اصل و اولویت قرار دهید . حیات طیبه چیزی جز عقلانیت نیست . حیات طیبه کنش انسان هست ، دنیا هست ، آخرت هست…پس ما حیات طیبه را هم از لحاظ فلسفی باید بفهمیم هم از لحاظ اجتماعی باید بفهمیم ، ما وقتی می گوییم حیات طیبه هر دو وجه را در نظر داریم . یه وجه آموزه ایی هست (لزوما استعلایی نیست و نه اینکه مشارکتی در این زمینه نکند) ، آموزه ایی بدان معناست که بنیادهایی دارد که هر انسانی در صورت فهم آن و عمل آن می تواند چنین شکلی از زندگی را برگزیند . یه وجه بشری دارد و زیستی و تجربی که شامل وجه اجتماعی آن است (که همه جوامع می توانند به آن دست پیدا کنند) . این الگو دارای ویژگی هایی است که اگر انسان درکی از انسان بودنو زندگی وآخرت و سعادت و کمال و … داشته باشد ، فارابی یک بیانی دارد و اینکه سعادت افراد در آخرت بدست می آید ، و اینکه سعادت تشکیکی است و کمال تشکیکی است ، یعنی یک انسان در مرتبه اول هم سعادتمند است . ما نمی گوییم نیم کیلو سعادت ! نه…همه انسانها را می گوییم انسان (حتی پیامبر(ص)) ، کما اینکه ما به ممکنات می گوییم موجود. و اینگونه نیست که بگوییم آن ۳۰ کیلو وجود دارد و آن یکی ۲ کیلو وجود دارد . همه از هستی برخوردارند .
اقای دکتر دبیری مهر مثال فوق العاده ایی زدند . تنها فقط امام حسین (ع) نیست ، مگر همه انبیا از این فرض برکنارند؟ خود خداوند در سوره غاشیه فرموده اند به پیامبر (ص) که اینگونه نیست که تو حاکم بر مردمی و مسلط بر مردم و آنها باید اطاعت بکنند. بایدی در کار نیست . شما فکر می کنید ما شما را ملزم می کنیم در صورتی که اکراه دارید از این الزام؟ پس وظیفه پیامبر هدایت هست . پیامبری یعنی ابلاغ بکن . اگر جامعه ایی نخواهد بپذیرد اینگونه نیست که پیامبر به زور بخواهد ایمان را تلقین کند . پیامبر اگر کشته هم بشود وظیفه اش همین است . من از مرحوم شهیدی سوال کردم . پرسیدم امام حسین(ع) در عراق زندگی کردند ،روحیه مردم را خوب می شناسد ، و میداند عبدالله ابن عمر و محمدابن حنفیه و ابن عباس حرفی را میزنند بر اساس نگاه تاریخی و جامعه شناسانه است . پس چرا گوش نکرد؟ می فرماید اونها امام نیستند که! ولی امام امام است ، وظیفه امام این نیست که پرهیز کند از کشته شدنش ، وظیفه اما جان بخشیدن به جامعه اش است ، وقتی امام میفرماید (الدین لعق علی السنتهم…) یعنی دین شده لقلقه دهان مردم .  نخستین وظیفه امام هدایت است . امام نمی تواند عطف به گذشته کند و بگوید چون ۱۵ سال پیش مردم اینگونه بودند … . پس اینگونه فرقی نمی کند با سایر حاکمان ! اتفاقا فارابی خیلی قشنگ امام و نبی رو با هم مقایسه می کند . یعنی کلیدی ترین بحث فارابی امام و نبی و فیلسوف است . خوبی نبی این است که هم با کلیات سر و کار دارد هم با جزییات و البته فیلسوف فقط با کلیات سر و کار دارد . می گوید نبی و امام قلب جامعه است و باید خون برساند . حیات طیبه قرار است به شما حیات بدهد . بدون تمدن ما هیچ حرفی در هیچ زمینه ایی نداریم . تمدن یعنی دانایی برتر ، قدرت برتر و جامعه برتر و نظم یافتگی پیچیده برتر و اندیشه برتر . اگر آن ظهور نکند پس انسان چرا باید سبک زندگی به آن خوبی غرب را رها کند و بگوییم ما یک سبک زندگی نحیف و لاغری داریم که شما در آن نه لذت میبرید نه پول دارید نه ماشین دارید و نه … هیچی…ولی این بهتره…عقل عاقل این را تبعیت نمی کند . ابن سینا و فارابی معتقدند سعادت اصلا بدون حیات اجتماعی امکان پذیر نیست .
دکتر میردامادی :
این مطالب باید یه فهم جوهری برای خودمان داشته باشد . بحث ایمان و عمل صالح را باید داشته باشیم . اون فهم عمومی اون باور و اعتقاد است . عمل صالح را چه کسی به ما می گوید این عمل خوب است ؟ عملی خوب است که باعث رشد انسان شود . به نظرم حیات طیبه توصیه به ثروت و قدرت و … است . حیات طیبه باید از دلش تمدن دربیاید .
http://haraa.ir/fa/news/67864/%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D8%B3%D8%A8%DA%A9-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C

دکتر امیر دبیری‌مهر

امیر دبیری مهر متولد 1356 در تهران، دانش اموخته علوم سیاسی در مقطع دکتری است و از سال 1374 تا کنون در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و رسانه‌ای به پژوهش و تدریس مشغول است. وی تا کنون پژوهش‌ها، مقالات، سخنرانی‌ها و گفتگوهای مطبوعاتی و رادیویی - تلویزیونی متعددی انجام داده است که دسترسی به برخی از آنها از طریق درگاه اینترنتی اندیشکده خرد میسر شده است. ریاست انجمن اندیشه و قلم از جمله مسئولیت‌هایی است که این عضو پیوسته انجمن علوم سیاسی ایران هم اینک عهده‌دار آن است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 − هفت =

دکمه بازگشت به بالا