اسلایدر / مهمترین مطالبیادداشت‌ها و مقالات شخصی

چرا ۴۰ سال است در موقعیت حساس کنونی  هستیم ؟

سالها پیش که تلگرام و فضای مجازی نبود با همکلاسی های دانشگاهی  در لابلای صفحات روزنامه ها و مطبوعات و تابلوهای دانشکده ها به دنبال برنامه های سخنرانی ها و نشست های فرهنگی و فکری و اندیشه ای بودیم تا هر کجا بود خودمان را برسانیم و از خرمن دانش سخنرانان  خوشه چینی کنیم . گفته می شود نسل های قبل از ما برای یافتن پاسخ هایشان سفرهای طولانی می رفتند و خواندن این حکایات در ما شوق تحقیق را بیشتر می نمود . در این بین  انچه برای من و ما  اصلا مهم نبود گرایش سیاسی سخنران  و میزبان انها بود و انچه بیشتر مهم بود دانش سخنران و مسئولیت اجتماعی او بود و بس . با همین نگاه به هر جایی و پای هر منبری می شد ما را یافت کرد و انگی و تهمتی زد .  از درس فلسفه مصباح یزدی در قم  تا تفسیر مثنوی عبدالکریم سروش در خیابان یخچال . از درس فلسفه سیاسی جواد لاریجانی در دانشگاه تهران تا اندیشه سیاسی حبیب الله پیمان در خیابان ظفر. از منبر شیخ حسین انصاریان در خیابان ری تا سخنرانی بهرام بیضایی در سیدخندان . از جلسات بررسی سیاست خارجی در دفتر مطالعات نیاوران تا  خطبه های قبل از نماز جمعه دانشگاه تهران. در مجله و مطبوعات خوانی هم بر همین سیاق بودیم هم سخن و گردون می خواندم و هم صبح و کیهان هوایی و قبسات . ایران فردا و کیان و عصر ما هم در سبد مطبوعاتی بود.

القصه در یکی از هم همین سخنرانی ها بهرام بیضایی که در واقع حکیمی است در جامه نمایش نامه نویس سخنی گفت مانا که سالها گذشت تا خوب درک شد و آن اینکه تاریخ ایران همیشه تاریخ نارامی ها و بی قراری ها بوده و هست و خواهد بود و این فهم با تفحص در دل تاریخ این سرزمین یافتنی است .  این سخن کجا بکار ما می اید ؟ جایی که بخواهیم به این پرسش پاسخ بدهیم که چرا یک عمر در موقعیت حساس کنونی بسر می بریم ؟ چرا هیچگاه اوضاع و احوال کشور ارام و بی حاشیه نمی شود؟ هر روز و هر هفته چه در خارج و چه در داخل یک مساله و بحران و دردی برای دعوا و مجادله داریم  و همه به دنبال ریشه یابی آن هستند و می پرسند که چه زمانی این ماجراها تمام می شود و جامعه روی خوش ارامش خواهد دید؟ به این اشفتگی صوری اوضاع و احوالمان دو نوع پاسخ می توان داد که هر کدام تبعات خاص خودرا دارد.

پاسخ اول را پاسخ روشنفکرانه می نامم از این رو روشنفکرانه می نامم که قاطبه جامعه روشنفکری در پاسخ به این نا آرامی ها و اشفتگی ها به نقد جامعه و حکومت می پردازند و با مقایسه مع الفارق و بلاوجه ایران با ملتها و دولتهای سعادتمندی مانند سوییس و دانمارک از سودای بر باد رفته ایرانیان سخن می گویند و داغ حسرت را بر جان ایرانیان می نشانند و با وجود همه موشکافی ها و نقدها در دایره بسته نا امیدی و یاس می چرخند. گله و شکوه می کنند که از صفویه به این سو بویژه مشروطه به این سو نتوانستیم به ارزوها و ارمانهایمان دست یابیم و در این بین عده ای از استعمار و استکبار بعنوان علت این ناکامی و عده ای نیز از استبداد و خودکامگی داخلی بعنوان علت این فلاکت نام می برند  در دوران متاخر نیز عده ای از فقر فرهنگی ملت بعنوان علت این بدبختی ها و عقب ماندگی ها  یاد می کنند .این گفتمان در شاخه  های سه گانه  آن ؛ دردی را دوا نکرده و نمی کند و سالهاست که ایرانیان را در حسرت و عسرت زمین گیر کرده است و صدها ضرب المثل و نیش و کنایه از درون آن نشو و نما یافته است . انچه که حکیم نمایش نامه نویس ایرانی به آن اشارتی کرد الهام بخش گفتمان دومی است که در این نوشتار قصد طرح آن را دارم و بسیار قابل تامل است  . واقعیت این است که ایران به دلایل تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی و سیاسی و در سده اخیر بین المللی همین است که هست . کشوری است بحران خیز و بحران زیست . مملو از درد و اختلاف و تفاوت اهم از قومی و زبانی و مذهبی و سلیقه ای . همانگونه که کم اب است و دوسوم وسعت آن بیابان و کویر است . به شدت مستعد اختلاف و درگیری است البته  همه اینها در کنار انواع نعمت ها و بن مایه های فرهنگی و هویتی و سرمایه های اساطیری و دینی ،  ایران را در طول تاریخ محفوظ داشته است . ایران همواره مورد سوء نیت و دسیسه اجانب بوده و هست و خواهد بود و اشاره به آن کشف جدیدی نیست و ذکاوت خاصی نمی خواهد. همیشه در دیوان سالاری کشور خاءنینی به بیت المال و منافع و امنیت ملی بوده و هستند و خواهند بود . جریانات فرهنگی و اجتماعی متفاوت و گاه مخالف هم بدون هیچگونه مدارا  و رواداری در این ملک بوده و هستند  برخی دیگران را به تحجر و تصلب متهم می کنند و در مقابل انها را به وابستگی و مرعوب شدگی و وادادگی متهم می کنند و هر کدام دیگری را مانع سعادت و رضایت کشور می خوانند.

البته این یک روی سکه است این کشور چه بسیار سیاستمداران آگاه و هوشیار ؛ ایران دوست ؛با گذشت و مدبر داشته و چه بسیار متفکران و اندیشمندانی که بجای دعوا و مشاجرات فکری در افق های بلند به اینده ایران و هویت ایرانی می اندیشیدند و خواهند اندیشید. چه بسیار مردان و زنان بی ادعا  و گمنامی که در گوشه ای با وجدان و تعهد و دلسوزی برای ابادانی ایران کوشیده و می کوشند و اگر در ایران برای افتخار چیزی داریم حاصل همت آنان است .

انچه مخلص کلام و لب سخن من است این است که برای ایران هر کاری می خواهیم کنیم باید در چنین فضایی اقدام کنیم نه در ایران انتزاعی و خیالی و ارمانی . اگر نظریه پردازی برای توسعه و پیشرفت ایران می کنیم باید مبتنی بر این تصویر از ایران و وضعیت کنونی آن باشد . اگر در عرصه کنش سیاسی وارد می شویم نمی توانیم با اما و اگر و شرط و شروط از امکان توفیقاتمان سخن بگوییم . سیاست مدار آنی است که  در ایران واقعی بتواند برنامه های سازندگی و پیشرفت و اصلاح را پیش ببرد نه اینکه بگوید چون چوب لای چرخمان گذاشتند و هر چند روزی برایمان بحران افریدند و نشد که نشد. یا انانکه از این خاک مهاجرت می کنند نیز نمی توانند ترک وطن را توجیه کنند و از نبود بسترها و زمینه های رشد و ترقی و پیشرفت سخن بگویند که انها را به جلای وطن سوق داده است .

هر کس می خواهد در این سرزمین هنر خلق کند سیاست پیشگی کند سرمایه گذاری کند کار افرین باشد رهبری کند کارروشنفکری کند دینداری و دین ورزی کند باید در چنین ایرانی نیت و عمل کند ایرانی مملو از ناملایمات و ناآرامی و تفاوت ها و اختلافات .از این رو ایران نه در ۴۰ سال اخیر بلکه همیشه در موقعیت حساس کنونی قرار داشته و خواهد داشت و انانکه در ایران کاری کردند و نامی یافتند در همین موقعیت ها بودند و خون دل خوردند و نام ایران را در تارک تاریخ ثبت کردند.

دکتر امیر دبیری‌مهر

امیر دبیری مهر متولد 1356 در تهران، دانش اموخته علوم سیاسی در مقطع دکتری است و از سال 1374 تا کنون در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و رسانه‌ای به پژوهش و تدریس مشغول است. وی تا کنون پژوهش‌ها، مقالات، سخنرانی‌ها و گفتگوهای مطبوعاتی و رادیویی - تلویزیونی متعددی انجام داده است که دسترسی به برخی از آنها از طریق درگاه اینترنتی اندیشکده خرد میسر شده است. ریاست انجمن اندیشه و قلم از جمله مسئولیت‌هایی است که این عضو پیوسته انجمن علوم سیاسی ایران هم اینک عهده‌دار آن است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

20 − دو =

دکمه بازگشت به بالا