اسلایدر / مهمترین مطالبکتاب‌ها و پژوهش‌هایادداشت‌ها و مقالات شخصی

چرایی انتشار منفی بافی های اجتماعی شیوع سندروم خود بدبخت پنداری

شکاف رو به تزاید واقعیات و انتظارات در ایران

در ابتدای این مقاله باید تاکید کنم که هدف از این متن به هیچ وجه توجیه نارسایی ها و ناکارامدی ها دولت و دستگاهها و نهادهای متولی امور عمومی مردم نیست  و از ان مهمتر به هیچ وجه قصد انکار یا کم رنگ کردن مشکلات فراوان و عمیق اکثریتی از جامعه ایرانی بویژه در حوزه رفاهی و اقتصادی را ندارم بلکه بالعکس با اذعان به این  مشکلات قصد ارایه راهی برای برون رفت از این انبوه مشکلات دست کم در کوتاه مدت دارم و لاغیر و ذکر این توضیح از این جهت ضروری است تا خواننده محترم دچار سو تفاهم با نویسنده نشود.

واقعیت این است که بنا به دلایل گوناگونی که به برخی از انها اشاره خواهم کرد تصور و برداشت ما ایرانیان از کلیت زندگی و برخورداریها و امکانات و نعمتها از یک سو  و همچنین کمبودها و نارسایی ها از سوی دیگر  با واقعیات مبتنی بر شواهد واقعی و قابل اندازه گیری فاصله زیادی دارد  به عبارت دیگر زندگی ما ایرانیان انقدر بد و بحرانی و نکبت بار نیست که برخی می پنداریم .یعنی داوری های روزمره ما از زندگی خود و دیگران و کشورمان بیشتر مبتنی بر تصورات منفی و مایوس کننده است نه  واقعیات عینی و ملموس قابل اتکا . برای روشن شدن موضوع خوب است مرور ی ساده داشته باشیم از مجموع گپ وگفت های روزمره خودمان با یکدیگر و پیام های مبادله شده در فضای مجازی . به هم که می رسیم می گوییم چه خبر و در پاسخ به این سوال رشته متوالی ای از اخبار منفی را بعنوان اخبار پیرامونی مان فهرست می کنیم . تک تک ما ایرانیان حلقه ای شدیم از زنجیره منفی بافی و انتشار اخبار منفی و ناراحت کننده و مایوس کننده .  ناگفته نماند نظام رسانه ای کشور اعم از خبر صداوسیما و مطبوعات و فضای مجازی و از همه مهمتر دایه های مهربان تر از مادر یعنی شبکه هایی ماهواره ای فارسی زبان بی بی سی و من وتو و ایران اینترنشنال هم با انگیزه ها و ادعاهای متفاوت جلودار انتشار اخبار منفی وذهنیت سازی سیاه از حال و اینده کشور است و به این چرخه کمک می کنند که خود جای بررسی جداگانه دارد.

این چرخه سیاه نمایی از وضعیت زندگی ما ایرانیان دو اشکال جدی و قابل بحث دارد اولا بیشتر  از انکه مبتنی بر واقعیات باشد مبتنی بر انتظارات است . بدین معنا که برخی پیش فرضهای غلط از مفاهیم بنیادی  اجتماعی مانند پول و دولت و رفاه و ثروت و کار و….نظام ذهنی انتظار پایه ؛ متوقع و مقایسه ای  برای ایرانیان ساخته است .به عبارت دیگر منطق پنهان ذهن ایرانیان مبتنی بر انتظارات ، توقعات و مقایسه سطح زندگی با پیشرفته ترین کشور ها ساخته شده است . مصداق های این پیش فرض های غلط فراوان است و مجال تشریح همه انها این نوشتار نیست اما برای مثال به چند مورد اشاره می کنم . یکی از مهمترین مشکلات جامعه ایرانی مساله اشتغال است و نرخ بیکاری دو رقمی که واقعیتی انکار ناپذیر است اما مهمترین عامل این مشکل در همان پیش فرض هاست. پیش فرضهایی مانند اینکه دولت تنها نهادی است که باید اشتغال ایجاد کند .همه باید دانشگاه بروند و مدرک بگیرند همه باید کارمند شوند و اب باریکه داشته باشند. همه باید پشت میز بشینند همه باید فرمان بدهند. فرار مالیاتی نشانه زرنگی است منزلت مشاغل با هم متفاوت است باید برای گرفتن حق نفت مان در قالب حقوق و یارانه و رانت بیشترتلاش کنیم . شرح مستوفایی از این انحرافات رفتاری از ناحیه جامعه و دولت را در مقالات قبلی تحت عنوان تضاد دولت –ملت علیه دولت – ملت نوشته ام که در سایت دیدار نیوز منتشر شده است .

این پیش فرضهای غلط موجب شکل گیری انتظارات عجیب و غریبی در ایرانیان شده و که زندگی را به کام انها تلخ می کند برای نمونه امروزه در سیاستی  مطلقا اشتباه هیچ حد ومرزی در جذب دانشجو در دانشگاهها بویژه دانشگاه ازاد وجود ندارد و میلیونها دختر و پسر وارد دانشگاه می شوند و بدون رعایت استانداردهای اموزشی و پژوهشی و رفاهی و گاهی با پرداخت شهریه های سنگین و در نهایت بدون کسب دانش و مهارت خاصی در مقاطع عالی فارغ التحصیل می شوند و از انجا که منزلت مد نظرشان  برای انها فراهم نیست دچار یاس و سرخوردگی  و افسردگی می شوند در این وضعیت هم دولت و نظام اموزشی مقصر است که دوره تحصیلات عالی را صرفا دوره ای برای تعویق و تعلیق زندگی جوانان کرده است و هم جامعه که به غلط راه خوشبختی را از مسیر دانشگاه جستجو می کند آن هم با دانشگاههای ایرانی !!!!! درنتیجه جوان دانش اموخته ناپلئونی و فاقد مهارت این نظام دانشگاهی بعد از فارغ التحصیلی در انتظار قالی سلیمانی است که او را بر مسند مورد انتظار او بنشاند در حالی که نه او توانایی راهگشایی دارد نه درس هایش را درست خوانده نه نظام ارزشیابی نمره مدار دانشگاه کارامد است نه جامعه به این همه دکتر و مهندس و لیسانس و فوق لیسانس نیاز داردو از همه مهمتر نظام روابط سالار اداری اجازه تحقق انتظارات او را نمی دهد و جوان ایرانی به چاه یاس و نا امیدی و نقد و گاه مخالفت با زمین و زمان سوق می یابد در حالی که در همین جامعه یک دیپلمه مسلط به کارهای سیم کشی یا مکانیکی یا شیشه بری و… با سطح انتظارات پایین تر و تکیه بر واقعیات زندگی به مراتب موفق تر و مرفه تر و شاد تری دارد.

اشکال بعدی زنجیره منفی بافی و هم افزایی ناکامی ها بی نتیجه بودن آن و اثار زیانبار روانی آن است . بالفرض که ما مشکلات زیادی در پیرامون مان داریم مانند بیکاری و فساد و ترافیک و الودگی هوا ، افزایش قیمت ارز و گرانی افسار گسیخته ، وجود برخی مدیران ناکارامد ، پدیده شوم اقا زادگی و ژن خوب ، شکاف طبقاتی ، روابط خارجی متشنج ، حاشیه نشینی ، نبود وجدان کاری ، بی نظمی و کودن سالاری بجای شایسته سالاری و  دهها مساله ناراحت کننده دیگر . این مشکلات و مسایل در هیچ کشوری مطلقا حل نمی شود و ان مقداری هم که حل می شود محصول کار کارشناسی و تخصصی و مدیریت های علمی و هدفمند است از این رو طرح مستمرو مکرر این مباحث در محافل عمومی و خصوصی وقتی راه حل صحیحی ارایه نمی شود و اقدامی صورت نمی گیرد جز عامیانه کردن مشکلات و ترویج نوعی سیاست زدگی هیچ فایده ای ندارد ضمن اینکه لحظات و  آنات ما را نیز تیره و تارمی کند و از همه بدتر اینکه فرصت های بهزیستی و کامیابی و زندگی را از ما می ستاند . واقعیت این است که در میان همه این مشکلات و گرفتاریها هنوز بهانه های فراوان و ساده ای  برای زندگی خوب وجود دارد مانند خواندن یک کتاب ، دیدن یک نمایش یا فیلم ،  خوردن یک لیوان چای با ارامش ؛ هم صحبتی با یک رفیق شفیق و همدم صبور ؛ عبور دادن یک پیرمرد از عرض خیابان؛  گفتن و خندیدن ؛قدم زدن زیر باران ، کوه پیمایی در بامدادان ؛در کنار خانواده بودن و لذت بردن ، مسافرت های ارزان رفتن ، به حیوانات غذا دادن ، برای همسایگان نان داغ گرفتن ، گاهی کرایه از مسافر نگرفتن ، گندم و ارزن برای کبوتر ها و گنجشک ها ریختن ، زباله ای از طبیعت زدودن؛ باغچه ای را اب دادن ؛ با لبخند با دیگران مواجه شدن و..

این رفتارهای ساده می تواند به زندگی ما معنا ببخشد و فرصتهای بهتر زیستن و شاداب و کامیاب بودن را بیشتر پیش روی ما قرار دهد. البته که باید برای حل مشکلات  و کمبودهای ساختاری با تکیه به فکر و مشورت و دانش و تجربه های موفق تلاش کنیم اما نباید زندگی امروز و ساعات گذران زندگی مان را معلق و منوط به ساختارها کنیم و چشم انتظار دولت و حکومت و سازمان ها باشیم تا انها مقدمه خوشبختی و سعادت و کامیابی ما را فراهم کنند. ما ایرانیان در گذشته بویژه قبل از مشروطه ایین و رسوم زندگی را بهتر بلد بودیم با وجود امکانات کم و محدود و غیر قابل مقایسه با  امروز نیاکان ما از زندگی بیشتر و بهتر کام می گرفتند زیرا بیشتر مبتنی بر واقعیات زندگی می کردند نه انتظارات . از دوره مشروطه به  بعد  هر چه امکانات و اگاهی مردم بیشتر شد که در جای خود پیشرفت بود اما  همزمان سطح انتظارات مردم بدون توجه به واقعیات و ملزومات ان افزایش یافت  و میزان رضایت از زندگی کاهش یافت و امروز هم در همین وضعیت هستیم و باید خود را ملتزم به برون رفت از این وضعت کنیم و این مهم میسر نیست جز با تغییر در نگاه مان به زندگی و دولت و گذشته و حال و اینده …چه خوب است بیاموزیم و باور کنیم که گذشته و اینده در عالم واقع وجود ندارند و انچه وجود دارد حال و اکنون است و باید قدر و منزلت و ارزش ان را بدانیم و بهترین استفاده را اکنون بعمل اوریم و بی جهت و دلیل روزگارمان را تیره تر از ان چه هست بازنمایی نکنیم . اکنون ما گذشته فردای ماست بنابر این قدر لحظات و نعمتها ، فرصتها و امکاناتمان را هر چه که هست بدانیم .

دکتر امیر دبیری‌مهر

امیر دبیری مهر متولد 1356 در تهران، دانش اموخته علوم سیاسی در مقطع دکتری است و از سال 1374 تا کنون در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و رسانه‌ای به پژوهش و تدریس مشغول است. وی تا کنون پژوهش‌ها، مقالات، سخنرانی‌ها و گفتگوهای مطبوعاتی و رادیویی - تلویزیونی متعددی انجام داده است که دسترسی به برخی از آنها از طریق درگاه اینترنتی اندیشکده خرد میسر شده است. ریاست انجمن اندیشه و قلم از جمله مسئولیت‌هایی است که این عضو پیوسته انجمن علوم سیاسی ایران هم اینک عهده‌دار آن است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نه − هفت =

دکمه بازگشت به بالا