یادداشت‌ها و مقالات شخصی

تحول در نظریه‌های روابط بین‌الملل – نظریه نظام جهانی

فصل چهارم  نظریه نظام جهانی

نظریه نظام جهانی از جمله نظریه‌ها در مباحث روابط بین‌الملل  متاثیر از مطالعات جامعه شناسی تاریخی در روابط بین‌الملل  است که نظریه پردازان آن (فران، سمیر امین، اریق و والرشتاین) کار خود را با نظر انتقادی نسبت به توسعه و نوسازی آغاز کردند.

(شامل: جزوه کلاس دکتر امیر دبیری‌مهذپر، خلاصه کتاب خانم مشیرزاده از ص ۱۷۴ تا ۲۱۲)

برای درک و فهم بهتر نظریه نظام جهانی لازم است  کوتاه نظری بر جامعه شناسی تاریخی بیندازیم.

جامعه شناسی تاریخی به‌عنوان حوزه مطالعات بین رشته ای به پاسخ گویی به بسیاری مسائل که نظریات روابط بین‌الملل  در مورد آن‌ها ساکت بوده‌اند یایا بدان توجه نداشته‌اند پرداخته است.

علوم اجتماعی به‌طور عام و جامعه شناسی به‌طور خاص برای کشف روابط میان پدیده‌های اجتماعی و صورتبندی انها بااستفاده از روش‌های علمی شهرت دارد در حالیکه تاریخ به دنبال توصیف و تشریح جزئیات پدیده‌های خاص و منحصربفرد است. (ایدئوگرافیک)

استقلال گرایان مثل مایکل اوکشات: تبیین تاریخی با تبیین علمی متفاوت است و نباید این دو را درهم آمیخت. انها معتقدند که وظیفه مورخ روایت است و نه جستجوی علت‌ها

کالینگوود: تاریخ به دنبال مطالعه اندیشه و تفکر است و نه کنش.

شباهت انگاران معتقدند در هر دو حوزه تاکید بر تبیین است. کارل پوپر ضمن تفکیک قائل شدن میان علو اجتماعی و علوم طبیعی اما تاریخ و علوم اجتماعی را متفاوت نمی‌داند.

همپل معتقد است منطق  تبیین هر دو حوزه یکی است وتفاوت در هدف تبیین است.

ای.اچ.کار: مرز میان دو موضوع باید برداشته شود و رفت و آمد دو طرفه ممکن گردد.

جامعه شناسی تاریخی نوعی تحلیل جامعه شناختی براساس منابع اطلاعاتی و داده‌های تاریخی (اولیه و ثانویه) است.

اسکاچ پول: جامعه شناسی تاریخی را سنت مستمر و همیشه در حال احیای پژوهش می‌داند که به فهم ماهیت آثار ساختارها و فرآیندهای بنیادین تغییر اختصاص دارد.

بنابراین می‌توان گفت: جامعه شناسی تاریخی  سعی دارد که گذشته و حال جوامع را با بررسی نحوه عملکرد جوامع و چگونگی دگرگونی آن‌ها بفهمد.

پس می توا نگفت که توجه جامعه شناسی تاریخی معطوف به زمینه‌های شکل گیری و تحول ساختارها، نهادها و فرآیندهای اجتماعی است.

مدل فعلی رهبری ائتلافی است که امریکا آنرا به پیش می‌برد اما آنچه مشخص آیت اینست که رهبری تک قطبی و یکجانبه به چالش کشیده شده است. (ظهور القاعده، موضوع بوسنی و… در ۱۹۹۰) ۱۱ سپتامبر به‌عنوان نماد شکست رویکرد تک قطبی و آغاز روند رهبری ائتلافی در روابط بین‌الملل (ائتلاف حقوقی، رسانه ای و…)

رویکرد انتقادی به توسعه و  نوسازی داشته  و متأثر از جامعه شناسی تاریخی است.

جامعه شناسی تاریخی: تحلیل جامعه شناختی بر اساس  منابع و داده‌های تاریخی برای آشکار ساختن الگوها و ساختارها در تاریخ بشر

جامعه شناسی تاریخی تلاش می‌کند خلاء واقع گرایان و ن واقع گرایان در عدم توجه به سیر تکوین دولت و نظام بین‌الملل را پر کند.

ریشه‌های فکری نظریه نظام جهانی که رویکرد بین رشته ای دارد عبارت‌اند از:

  1. مارکسیسم سه بن ریشه که بر آن تاکید می‌شود:

تحلیل تضاد اجتماعی بر مبنای تضاد طبقاتی: به عبارتی نیاز اصلی برای تحلیل تضادهای اجتماعی شناخت تضادهای طبقاتی است بنابراین می‌توان گفت برای دستیابی به تحلیل تضادها لازم است به مطالعه طبقات و فرآیند ساخت آن‌ها پرداخت. (تحلیل جامعه شناختی جنبش سبز (۱۳۸۸))

والرشتاین مانند مارکس معتقد است که واقعیت بنیادین تضاد اجتماعی  میا گروه‌ها و طبقات اجتماعی می‌باشد،

اهمیت ونقش مؤثر اقتصاد و روابط اقتصادی در تحلیل جامعه شناختی تاریخی امر اجتماعی

همچنین اهمیت فرآیند انباشت سرمایه در تحلیل امر اجتماعی بسیار مؤثر خواهد بود.

والرشتاین فقط در تعرف سرمایه داری و نیز سطح تحلیل (نظام جهانی بجای دولت‌های ملی) از مارکسیسم جدا می‌شود.

  1.  نظریه وابستگی دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در واکنش بخ نظریه نوسازی شکل گرفت و تلاشی بود برای فهم عقب ماندگی کشورهای توسعه نیافته

آن‌ها معتقد بودن برای فهم عقب ماندگی مناطق پیرامونی (اقمار) بجای تاکید بر ریشه عقب ماندگی در داخل باید به روابط آن‌ها با کشورهای مرکز یا مادرشهرهای سرمایه داری بایدتوجه کرد.

فرانک: توسعه و عقب ماندگی دو روی یک سکه‌اند وتوسعه مرکز بدون عقب ماندگی پیرامون حاصل نمی‌شود. (قائل بودن امکان قطع رابطه با مرکز توسط کشورهای پیرامون)

والرشتاین ضمن آنکه مفاهیم مرکز پیرامون، رابطه  مبادله نابرابر استثمار را از نظریه وابستگی می‌گیرد از رابطه مرکز پیرامون برای درک تحولات مرکز استفاده می‌کند و بعلاوه او راه گریزی از نظام سرمایه داری جهانی نمی‌بیند.

تمام تلاش نظریه پردازان نظام جهانی فائق آمدن بر شکاف تعمیم‌های عمومیت بخش (نظریه) و ایدئوگرافیک بودن تاریخ است.

بنابراین می‌توان گفت که نظریه پرازان نظام جهانی مبنای تحلیل روابط اجتماعی از منظر آنان الگوی مرکز/پیرامون؛ شمال/جنوب و… است.

  1. مکتب آنال فرانسه: حیات اجتماعی را یک کلیت می‌داند که باید در کلیت آن درک شود، بارو داشتن به علوم اجتماعی تاریخی و بی اعتبار پنداشتن تقسیم بندی‌های علوم انسانی از مدعیات آن‌هاست.

مطابق این مکتب آنگاه که فرنان به رودل بر دوره‌های طولانی تاریخی تاکید می‌کند والرشتاین آنرا حمله ای علیه تاریخ معطوف به رویدادها و نیز تعمیم عمومیت بخش جامعه شناختی می‌داند.

توجه مکتب آنال به مناطق جغرافیایی در تحلیل  در تمایز والرشتاین  میانم ناطق مختلف  از نظر اقتصاد جغرافیایی دیده می‌شود. همچنین اتکای او به  منابع تاریخ نگارانه مکتب آنال در مطالعات تاریخی از دیگر موارد تاثیرگذار این مکتب می‌باشد.

تأثیر مکتب آنال از نگاه فرانک:

 آ. روش شناختی (توجه به دوره‌های طولانی، مناطق و اقتصاد جغرافیایی)

ب. در سطح شواهد مستقیم برای بحث‌های تاریخی

بعلاوه فرانک از تاثیرات ماکس وبر (امپریالیسم شهر بر روستا، نقش گروه‌های منزلتی) جوزف شومپیتر (نقش چرخ‌های تجاری، سرشت منظم و گسسته سرمایه داری) و کارل پولانی (شیوه سگانه ساماندهی اقتصادی) بر والرشتاین نام می‌برد.

در سطح معرفت شناختی والرشتاین از منتقدان علم گرایی مدرن و در تلاش برای دستیابی ادعایی به قوانین عام و تفکیک واقعیت به اجزاء مختلف و کشف روابط آن‌هاست.

او رهیافتی چند رشته ای با هدف بهره گیری  از همه رشته‌های علوم اجتماعی برای تبیین مسائل و توضیح آن‌ها اتخاذ می‌کند.

والرشتاین ضمن تاکید بر وجود تفکیک میان رشته‌های علوم اجتماعی و علوم اجتماعی و تاریخ در قرن ۱۹  و اشاره به بیان تمایز میان جامعه سیاسی و اقتصاد توسط آدام اسمیت تداوم این تفکیک را جزئی از هژمونی بریتانیا می‌داند که جهانی شدن این برداشت منجر شد.

از منظرنظریه پردازان نظام جهانی حیات اجتماعی یک کلیت است و در کلیت آن نیز باید درک شود.

والرشتاین یک کل گرا ست و او رهیافت نظام محور را در کانون تحلیل خود قرار می‌دهد و از اینروست که او را تدوینگر یک نظریه نظام محور می‌دانند.

از بعد هستی شناختی واحد مطالعاتی برای والرشتاین به‌عنوان یک تمامیت است(واحدهای خودکفایی که وابسته به خارج از خود نیستند و می‌توانند به سه یا چهار شکل باشند:

–   ریز نظام‌ها یا اقتصادهای قبیله ای مبتنی بر عمل متقابل و تک فرهنگی

–   امپراتوری‌های جهانی چند فرهنگی و دارای نظام سیاسی

–   اقتصادهای جهانی چند فرهنگی فاقد نظام‌های سیاسی

–   حکومت جهانی سوسالیستی به‌عنوان یک امکان بدیل

امر اجتماعی در تمامیتان از نظر والرشتاین یک واحد است و در مطالعه آن به‌صورت واحدهای مستقل اجتناب می‌کند  از منظراو همه چیز در خدمت کارکرد و پویایی تمامیت اجتماعی است.

سمیر امین: رهیافتنظام محور تمایز میان عوامل خارجی و داخلی رابه امر نسبی بدل می‌کند زیرا همه عوامل در سطح جهانی به یک اعتبار داخلی‌اند.

والرشتاین ضمن رد مفهوم جامعه معتقد است این مفهوم پدیده هایاجتماعی را که اهمیت واقعی آن‌ها تحرک و نه جومدشان است شیئیت می‌بخشد. (وجود واقعیت ملموس قابل تحلیل) در حالیکه  آنچه ما در برابر خو دداریم صرفاً ابزار تحلیل برای جمع بندی فرآیندهای اجتماعی است.

در سطح معرفت شناختی با رد امکان عملی نیل به حقیقت به معنای جوهری و فرازمانی مفاهیم مورد استفاده  در علوم را بازتابی از وضعیت‌های خاص اجتماعی می‌داند که در آن زندگی می‌کنیم.

بنابراین حقیقت به تفسیری از جهان چنان که بود، هست و خواهد بود بدل می‌شود که تنها برای عصر خود ما معنادار است.

والرشتاین قائل به انگاره علم فاقد ارزش نیست و از دید او علو ماجتماعی تاریخی اساساً سیاسی است او تفکیک میان رشته‌های علوم اجتماعی را قبول ندارد.

نگاه والرشتاین به  پدیده‌های  تاریخی- اجتماعی ساختارگرانه است و شرح نظام محور از بالا به پایین رامفید می‌داند.

والرشتاین تبیین گراست و نه تفسیرگرا او دیدگاه نظام جهانی را یک نگاه دیالکتیک می‌داند که در هر نقطه از تحلیل این سؤال مطرح نمی‌شود که ساختار صوری و رسمی چیست بلکه پرسش ایسنت که حفظ یا تغییر ساختار خاص در یک نقطه خاص از زمان چه تاثیری  بر کل و اجزا دارد.

نظام جهانی سرمایه داری و شکل گیری آن:

نظام جهانی به‌عنوان یک نظام اجتماعی دارای مرز، ساختار، قواعد، مشروعیت و انسجام است که مطابق نظر والرشتاین علاوه بر آنکه در درون آن زندگی در جریان است تقسیم کار در درون آن وجود دارد.

نظام جهانی واحدی است دارای تقسیم کار واحد و نظام‌های متعدد فرهنگی که اگر دارای یک واحد و نظام سیاسی مشترک باشد امپراتوری جهانی خواهد بود.

نظام جهانی یک نظام تاریخی است که منطقی واحد و مجموعه ای از قواعد بر آن حاکم است که اشخاص و گروه‌ها در  درون انها و از طریق آن‌ها در تعقیب منافع خود بر اساس ارزش‌هایشان با هم مبارزه می‌کنند.

در میان بی ثباتی‌های اقتصادهای جهانی در طول تاریخ اقتصاد جهانی مدرن (نظام سرمایه داری) متقدم بر تولید صنعتی و به‌عنوان تنها اقتصاد باثبات که در ۱۶ به‌صورت سلطه تجارت بازار شکل گرفت، جایگزین نظام فئودالی شد که نمی‌توانست به حیات خود ادامه دهد.

نظام جهانی تا قبل از قرن ۱۶ تحت سلطه سیاسی و ایدئولوژیک بود اما پس از آن بر اساس نظر والرشتاین و سمیر امین تحت سلطه اقتصاد است.

در حالیکه فرانک برای این نظام سابقه طولانی قائل است (وجود ویژگی‌های جهان معاصر در گذشته) والرشتاین وجه شاخص نظام مدرن جهانی را اولویت ساختاری انباشت بی وقفه سرمایه می‌داند که قبل از آن سابقه نداشته است.

اقتصاد جهانی سرمایه داری مبتنیبر تقسیم کار واحد است که خود مستلزم مبادله است اما باید مبادله کالاهای تجملی را از کالاهای ضروری تفکیک نمود بنابراین خصوصیت مهم اقتصاد جهانی سرمایه داری تولید برای فروش در بازار با هدف تحقق حداکثر سود است.

وارشتاین سرمایه داری را بر اساس بازار تعریف می‌کند و نه بر اساس ابزار تولید (شاخص مورد نظر مارکس) البته او می‌پذیرد که نیروی کار در سرمایه داری ممکن است به کالا تبدیل شود اما نه لزوماً به شکل کارگر مزد بگیر

مهم د راقتصاد جهانی تخصص تولید درمناطق مختلف جغرافیایی است که ممکن است کنشگران برای دریافت سود بیشتر و تضمینان به  ابزارهای غیر بازار (واحدهای سیاسی) روی بیاورند. و نهایتاً از همین وجه تقسیم کار جهانی بسط و گسترش می‌یابد.

اروپای شمال غربی هسته مرکزی شکل گیری اولیه نظام سرمایه داری جهانی (تولیدات کشاورزی)، اروپای شرقی و امریکی شمال مناطق پیرامونی و اروپای مدیترانه ای وضعیت شبه پیرامونی به خود می‌گیرند.

والرشتاین: پس می‌توان گفت نظام جهانی سرمنشائی اروپایی دارد که هم سود برندگان و هم قربانیان آن (کارگران) اروپایی بودند بنابراین این نظام جهانی سلطه مدارانه از اروپا آغاز شد و به دیگر نقاط جهان سرایت کرد.

پس مس توان گفت هیچ جایی از کره زمین خارج ازنظام جهانی نیست زیرا مطابق نظر والرشتایت هر دولتی وقتی بخشی از تقسیم کار جهانی است جزئی از آن نیز می‌باشد.

والرشتاین: اندازه نظام جهانی تابعی از وضعیت فناوری، حمل ونقل و ارتباطات است و با توجه به تغییر مستمر این پدیده‌ها سیال بودن مرزهای ان عادی به نظرمی آید.

این سلطه اقتصادی که متأثر از تخصص ارزش افزوده به دست می‌آید ناشی از دو عامل است: الف. زیاده خواهی کارفرمایان (بورژواها از نوع کمپرادور) سرمایه دار و ب. دولت‌های مرکزی به‌مثابه مخلوق عملکرد اقتصاد جهانی و در خدمت منافع سرمایه داری

سه سازوکار تثبیت نظام جهانی  از نگاه والرشتاین عبارت‌اند از:

–   تمرکز توان نظامی در نیروهای مسلط

–   وجود تعهد ایدئولوژیک به نظام جهانی در تمامیت آن

–   وجود مناطق شبه پیرامونی در نظام

چهار نهاد اصلی اقتصاد جهانی سرمایه داری عبارت‌اند از:

دولت‌ها    ۲. طبقات   ۳. گروه‌های منزلتی قومی و ملی  ۴. خانوارها

نظام جهانی بعد زمانی یا پویایی زمان خاص خود را نیز دارد (وجود چرخه‌های انبساطی و انقباضی) اما باید توج داشت که آنچه به این چرخه‌ها شکل می‌دهند ساختارهای عمیق‌اند و تحولات ناشی ازاین چرخه‌ها باز گشت به نقطه اول نیست بلکه ترسیم روند جدیدی بشمار می‌رود.

برخی ازاین روندها عبارت‌اند از:۱. گسترش جغرافیایی ۲. کالاسازی (مثل کارهای خانگی)۳. ارزش مبادله (ایجاد بازار کار و زمین (تجاری سازی)۴. دیوانی سازی تقویت ساختارهای سازمانی

ضمن آنکه این فرآینده قوام بخش نظام هستند اما ممکن است ایجاد کنند تضادهایی باشند از جمله:۱. تضاد سرمایه و کار ۲. تعدد جوامع سیاسی معطوف به تصمیم‌های اقتصادی ۳. تضاد عرضه و تقاضاو ۴. در نحوه برخورد با جنبش‌های ضد نظام

جایگاه دولت در نظام جهانی:

به نظر اینان دولت محصول اقتصاد جهانی است و پاسخی است به فشارهای طبقه سرمایه دار برای تأمین نیازهایش  و مانند هر سازمانی از درجه استقلال نسبی به آفرینندگانش  برخوردار (ایجاد قشری از مقامات و وجود برخی مصالحه‌های قانونی و حقوقی در راستای قوی تر کردن دولت)

البته دولت اگر به بیان مارکس کمیته اجرایی سرمایه دار هم باشد. عروسک خیمه شبازی در دست سرمایه داران نیست و تضاد طبقاتی نیز به تقویت نهاد دولت منجر شده است و با خود دولت فی نفسه مخالفتی نبوده است.

از منظر نظریه پردازان نظام جهانی دولت به بعد داخلی محدود نمی‌شود و الرشتاین همانند سازه انگاران و مکتب انگلیسی بر این نکته تاکیددارد که  دولت- ملت با شناسایی سایر دولت‌هاست که موجودیت می‌یابد، روابط بین دولت‌ها بعناون نیروی مهار کننده در میان انها به محدود کردن توانایی ماشین‌های دولت‌ها می‌پردازد.

والرشتاین: دولت‌های حاکمه نهادهایی هستند که در درون نظام بین دولتی ایجاد شده‌اند. (نظام آن‌ها را تعریف کرده و مشروعیتشان ترکیبی از دعاوی صلاحیت حقوقی و شناسایی  آن‌ها توسط دیگران است که جوهر حاکمیت را تشکیل می‌دهد.)

شباهت دولت‌ها از نظر حاکمه بودن و تفاوت انها بسته به موقعیت اقتصاد جهانی قابل فهم است.

برای درک پویایی هر دولت باید آنرا در جایگاهی که در نظام جهانی است قرار دهیم تا تاثیرگذاری نیروهای مختلف برآن را بسنجیم.

دولت‌های قوی به استفاده از فشارهای دیپلماتیک و جنگ و… به  تضعیف دولت‌های ضعیف می‌پردازند.

 وجود دولت‌های شبه پیرامون  به‌عنوان یک عنصر ساختار ضروری در اقتصاد جهانی (به دلایل سیاسی و اقتصادی) در لاپوشانی نابرابری‌های توزیعی موجود در نظام جهانی از دیگر شاخص‌های ان است.

دولت‌های شبه پیرامون در عیت اینکه استثمار می‌شوند استثمار می‌کنند از موقعیت بینابینی  میان دولت‌های مرکز و پیرامون برخوردارند.

از نگاه والرشتاین مرکز پیرامون همیشه جنبه جغرافیایی ندارد و بیش از آنکه تقسیم بندی مکانی باشد تقسیم بندی نسبیتی است.

والرشتاین: اقتصاد سیاسی نظام جهانی از پیوستگی متقابل میان تقسیم کار جهانی و نظام بین‌المللی نشأت می‌گیرد. و نظام بین‌الملل یکی ازاجزای نظام سرمایه داری است.

و این نظام جهانی مدرن سرمایه داری است که به ساختار سیاسی مرکب ازدولتهای دارای حاکمیت شکل داده است.

سرمایه داری و نظام دولتی به‌عنوان دوروی یک سکه به‌طور همزمان شکل گرفته‌اند و موجودیتشان بدون همدیگر معنا ندارد. زیرا نظام دولتی به‌عنوان تضمین کننده زنجیره کالایی با تقسیم کار اجتماعی نظام جهانی هماهنگی دارد.

تفاوت میان امپراطوری جهانی و اقتصاد جهانی در نوع ساختار سیاسی آن‌هاست بطوریکه در امپراتوری ساختار سیاسی فرهنگ را با اشتغال پیوند می‌دهد اما در اقتصاد جهانی ساختارهای سیاسی فرهنگ را در جایگاه مکانی در پیوند قرار می‌دهند.

نقطه آغازین فشار سیاسی ساختار دولت ملی است که همگنی فرهنگی ایجاد شده در سطح ملی به خلق هویت‌های فرهنگی ملی منجر می‌شود و هویت فرهنگ ملی در کنار ماشین‌های قوی دولتی هم سازکاریست برای حمایت از نابرابری‌های درون نظام جهانی و هم توجیه و پوششی ایدئولوژیک برای حفظ نابرابری‌ها

به نظر این مکتب نظام بین‌الملل تنها ساختار سیاسی است که قوام بخش اقتصاد و سرمایه داری باشد از اینرو نظام بین‌الملل و سرمایه داری دو روی یک سکه‌اند.

سه مرحله که نظام بین دولت تاکنون آنرا پشت سر گذاشته:

آ. (۱۴۵۰-۱۸۱۵(کنگره وین)) دوره تدوین حقوق بین‌الملل و آموزه‌های حقوق بشر در اروپای غربی، شکل گیری راوبط بین‌الملل مدرن بر مبنای دولت گرایی (الگوی نوین مبادلات بین‌المللی و جنگ)

ب. قرن نوزده: جایگزین شدن ملی گرایی بجای دولت گرایی دوره قبل و ناسیونالیسم به‌عنوان عامل پیوند ایدئولوژیک درون دولت‌ها (متعاقب جنگ‌های ناپلئونی و شکل گیری اتحاد مقدس نظام بین دولتی) با تاکید برهمگنی فرهنگی، زبانی و قومی

پ. ۱۹۱۴-۱۹۱۷  ترکیب جنبش‌های ملی و اجتماعی در دورن جنبش‌های ضد نظام و بهره برداری نیروهای محافظ کار برای تحکیم وضع موجود (بعد از جنگ اول جهانی و ظهور جنبش‌های ملی و قومی)

گلدفرانک: نظام دولتی از دید والریشتاین سه بعد دارد:

–   امپریالیسم به معنای سلطه دولت‌های قوی مرکز بر مناطق ضعیف پیرامونی (اعم از مستعمره یا دولت)

قدرت دولت تابعی است از: پایه تولیدی، سازماندهی نظامی، اتحادهای دیپلماتیک و موقعیت ژئوپولتیک

–   هژمونی یا قدرت چیرگی قدرتمند شدن یک دولت مرکزاز بقیه؛ ساختا های بین دولتی تحت حاکمیت مرکب از چرخ خهل طولانی‌اند (چرخه هژمونیک)

انباشت سرمایه  در حالتی به حداکثر می‌رسد که ساختارهای بین‌المللی نه به شکل امپراطوری جهانی باشد و نه آنارشی نسبی با تعدد قدرت‌های بزرگ نسبتاً برابر راه بهینه راه میان این دو حالت است در حالت میانه وجود قدرت هژمون واضع قواعد بازی و ناظر بر اجرای آن است.

شرط هژمون بودن در کارایی تولیدی، تجاری و مالی است.

دولت‌های هژمون معمولاً بعد از جن ظاهر می‌شوند.

شرایط حفظ هژمون:

–   استفاده ازابزارهای نهادین و محدود کردن انها به نفع خود (باز و بسته کردن بازار خود برای دیگران، تحمیل پول خود به‌عنوان ارز رایج)

–   به‌کارگیری ترکیبی از زور، رشوه و اقناع

ممکن است بکار بردن و اعمال شرایط حفظ هژمون  به ضعف آن بینجامد و از آنجا که والرشتاین تحولات را برای نظام جهانی کارکردی می‌پندارد افول و صعود قدرت هژمون را برای سرمایه داری جهانی مفید  ارزیابی می‌کند. (ایجاد تعادل در مسیر کمک به انباشت)

قدرت هژمون می‌تواند قواعد بازی را وضع نموده و مراقب اجرای آن باشد. (هلند قرن ۱۷؛ بریتانیا قرن ۱۹ و امریکای نیمه قرن بیستم)

هژمون علاوه بر آنکه نیازمندی همزمان به زور، قدرت نظامی، اقناع از طریق ایدئولوژی و رشوه خود را احساس می‌کند به کارایی تولیدی و تجاری و مالی نیز می‌پردازد.

البته هژمون اصول را نیز تجربه می‌کند هر چند تا مدت‌ها از نظر سیاسی نظام اقتصادی فرهنگی در صدر باقی می‌مانند.

فرهنگ جهانی چاچوبی است برای حفظ نظام بین‌الملل از طریق ایدئولوژی‌ها شامل محافظه کاری، لیبرالیسم و دموکراسی با این هدف که اجماعی برای جلوگیری از رادیکالیسم ایجاد شود.

(دعوی ایدئولوژیک دعوی سر لحاف مل است.)

–   مبارزه طبقاتی  به‌عنوان بعد سوم نظام دولتی مد نظر والرشتاین عبارتست از تفوق مبارزه طبقاتی هو در درون مرزهای دولت‌ها و هم در میان آن‌ها (توجه به ائتلاف‌های طبقاتی ورای مرزها)

فرهنگ جهانی

شکل گیری  فرهنگ خاص در نظام جهانی مدرن به‌عنوان چهارچوبی فرهنگی که نظام جهانی در درونان عمل می‌کند.

رشد عقاید جدید (مشروعیت یافتن، تغییر سیاسی و پذیرش عادی بودن آن، مشروعیت حاکمیت مردم) و خطرناک پنداشتن این عقاید وباورها با دموکراسی سازی  در حفظ نظام بین‌الملل در سه قلمرو ظهور می‌کند:

  1. ایدئولوژی: به‌عنوان راهبردهای سیاسی برای مقابله با اندیشه‌های جدید

اشاره والرشتاین به سه نوع ایدئولوژی:

۱-۱   ایدئولوژی محافظه کاری: مخالف هر نو تغییر حتی اندک و حداقلی بنام حفظ سنت‌های دیرینه و خِرد انباشته در طول تاریخ

۱-۲   لیبرالیسم: قبول هر دو انگاره تغییر به شکل عقلانی وبا اتکائ به مردم آموزش دیده و خبرگان شکل گیرد ونه بر مبنای خواست عوام الناس

۱-۳    دموکرات‌ها ضمن قبول  داشتن دو انگاره خواهان حاکمیت مردم بودند

شکل گیری نوعی مرکز گرایی سیاسی برای جلوگیری ازرادیکالیسم (سیاست اجماع) با محوریت لیبرال‌ها  به‌عنوان رکن نخست فرهنگ جهانی

  1. علم گرایی: به معنای بازسازی نظام معرفتی در قرن نوزده با این هدف که علوم طبیعی در خدمت فناوری و سرمایه باشد و علوم انسانی در خدمت ملی گرایی و دولت ملی

به‌عنوان دومین رکن فرهنگ جهانی

  1. مهار جنبش‌های اجتماعی ضد نظام سیاسی یا برابر نظام از طریق جذب طبقات بالقوه خطرناک

در قالب جذب طبقات بالقوه خطرناک سومین رکن فرهنگ جهانی (لیبرال)

لیبرال‌ها با یک نظام سیاسی اصلاح طلبانه و با تاکید بر حق رأی عمومی دولت رفاهی و وطن پرستی شهروندان که اکثراً جنبش‌های ضد نظام را به مخالفان پارلمانی میانه رو و گاه حتی شریک مخلوق خود بدل کردند.

این سه رکن در خدمت استتار تناقض درونی اجماع لیبرالی یعنی تعقیب همزمان عام گرایی، نژادگرایی و جنس گرایی بوده است.

بدیتن ترتیب می‌توان گفت لیبرالیسم با ترکیب زیرکانه عام  گرای و خاص گرایی توانسته موازنه ای را به نفع خود ایجاد کند اما در عین حال با بحران‌هایی رو برو بوده است از جمله با ظهور جنبش‌های رنگین پوستان، فمنیسم ها

تحول در نظام جهانی

با آنکه گفته می‌شود نظام جهانی نظامی پویاست و و ضمن تطبیق خود با نیازهای جدید برخی کژکارکردها را حل می‌کند و به تعادل می‌رسد.

اما والرشتاین نظام جهانی را مانند هر نظام ارگانیک دیگر در حال حرکت بو به  زوال می‌بیند.

با اینکه نظام همیشه سعی در حل معضلات پیش رو دارد اما خود حل آن‌ها مشکلات دیگری به وجود می‌آورد که سرانجام به دلیل از بین رفتن پویایی درونی نظام (و نه کنش اگاهانه کارگزاران انسانی) به پایان عمر خود می‌رسد.

او معتقد است که نظام رد حال حاضر وارد مرحله بحرانی خود شده است ازنگاه او کارد نظام جهانی تاکنون وابسه به سه پدیده بین‌المللی بود هاست:

–   نظام نسبتاً با ثبات بین دواتی با چرخهه ای هژمونیک

–   نظام تولید جهانی پرسود با چرخه‌های انحصاری

–   نظام اجتماعی دولت‌های دارای حاکمیت و دولت‌های لیبرال

که همه این‌ها با فرهنگ جهانی به هم پیوند خرده‌اند.

بحران در نظام بین‌الملل به تعبری نظام جهانی ۷ نشانه دارد که والرشتاین از نابودی قریب الوقوع آن یاد می‌کند:

–   افزایش شکاف فزاینده شمال جنوب (مهاجرت به‌عنوان نماد آن)

–   ازدیاد بیکاراان شهر نشینی

–   شکسته شدن توهم توسعه لیبرال و مخالفت با لیبرالیسم

–   بی ثمر شدن برخی ایدئولوژی‌ها مانند سوسیالیسم و ناسیونالیسم

–   مشروعیت زدایی از دولت‌ها با عدم تأمین کارکردهای رفاهی و سخت شدن حفظ نظم جهانی نابرابر هژمون

–   هزینه بر بودن حل مشکلات زیست محیطی

–   تزلزل در ایمان به علم جدید. (رجوع به طب سنتی به‌عنوان نماد آن)

والرشتاین معتقد بود بعد از دو مدل نظام امپراتوری در نظام جهانی اقتصادی مدل سوم یعنی حکومت جهانی سوسیالیستی شکل می‌گیرد که مستلزم ادغام سطوح تصمیم گیری اقتصادی و سیاسی است.

او معتقد است با سوسیالیستی شدن  منفرد دولت‌ها امکان نیل به حکومت جهانی سوسالیستی وجود ندارد.

او به پایان رسیدن این جهان را نه خوب می‌داند و نه بد بلکه خوب و بد بودنان را به جگونگی عمل نظام جایگزین بعدی مرتبط می‌داند.

نقش مهم و تعین کننده در نظام آینده در دست جنبش‌های جدید ضد نظام است

او می‌گوید ما بدان فراخوانده شده‌ایم تا آرمانشهر خود را بسازیم نه آنکه فقط رویای انرا در سر به پروارانیم، چیزی ساخته خواهد شد اگر ما در برساختنان مشارکت نداشته باشیم، دیگران انرا برای ما تعینن خواهند کرد.

از ویژگی‌های موج جدید جنبش‌ها تعدد آن‌ها حول محورهای خاص از جمله خواستهای قومی، زنان، مهاجران و… است.

در غرب بخش‌های فراموش شده جامعه  و در شرق مخالفت با سلطه دیوانسالارانه و جهان سوم حول مخالفت با غرب است.

وجه اشتراک هر سه موردبدبینی نسبت به راهبردهای قدیمی راب نیل به قدرت دولت  جهت دستیابی به اهداف است.

ازطرفی ضمن اینکه خود نظام جهانی به‌واسطه فناوری اطلاعات ابزاری مادی  وحدت میان گروه‌های جغرافیایی دور را فراهم آورده اما خود جنبش‌ها در درون خود دچاربحران هستند زیرا در تبدیل توان سیاسی خود به فرآیندهای برای ایجاد تعمیق در نظام بین‌الملل ناتوان هستند.

اگر شرایط ائتلافی برای جنبش‌های قدیم (کارگری، کومنیستی، آزادی بخش ملی و سوسیال دموکرات) و جنبش‌های جدید (ضد بوروکراتیک، مردم سالارانه و ضد غربی) در قالب جنبش ضد نظام فراهم شود و راهبرد کسب قدرت در کانون‌های غیر از دولت در سطح جهانی  پیش گرفته شود امید رسیدن به جهانی مردمسالارنه تر و برابرتر ممکن خواهد شد.

 + منبع: وبلاگ دانشجویان کارشناسی ارشد سال ۱۳۹۲

+ ویراستاری و انتشار: علی فتحی

تبصره: مدیر وب‌سایت پیشاپیش از وجود اشکالات ویرایشی و غلط‌های املاء که برخی از آنان به دلیل کمبود وقت اصلاح نشده‌اند، عذرخواهی می‌نماید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 5 =

دکمه بازگشت به بالا