کتاب‌ها و پژوهش‌ها

اضلاع هشتگانه فرهنگ و نسبت فرهنگ و زندگی

دومین نشست از سلسله نشست های در پرتو فرهنگ، به همت موسسه حرکت رشد و اعتدال و با حضور دکتر قاسم پورحسن، دکتر شهرام محمدنژاد، دکتر امیر دبیری مهر و دکتر حسین کلباسی و جمعی از اعضای شورای جوانان موسسه برگزار شد. در این نشست ضمن تشریح طرح کلی سلسله مباحث فرهنگ، یکی از محورها یعنی موضوع فرهنگ و زندگی به نقد و نظر گذاشته شد.

خش اول این نشست از نظر می گذرد:

دکتر شهرام محمد نژاد ( دبیرکل موسسه حرا و عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت): به نظر بنده با توجه به مباحثی که در نشست اول مطرح شد باید طرح مشخصی از بحث داشته باشیم که ما را به یک افقی برساند. بدون نگاه جامع به فرهنگ، مباحث متفرقه ما را به جایی نمی رساند اما نگاه جامع هم باید ما را از کلی گویی رها کند. ما باید محصول قابل ارائه ای داشته باشیم که بهره وری لازم را در جامعه داشته باشد و گرنه کسی که فلسفه فرهنگ را نداند نمی تواند درباره فرهنگ سخن گوید.

بخش قابل توجهی از جامعه ما به دلیل مذهبی بودن درک کاملا متفاوتی درباره فرهنگ دارند به خصوص نسبت به دیگر کشورها مانند چین و روسیه که اعتقادات دینی در آنها کمتر رسوخ پیدا کرده است. بنابراین مخاطبین ما اگر هم اصطلاحات را درک نکنند قطعا روح مطلب را می فهمند به شرط اینکه مباحث مطرح شده هدفنمد و مداوم باشد.

دکتر پورحسن: (استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و عضو شورای مرکزی حرا): هندسه ما در بحث فرهنگ یک هندسه هشت ضلعی است این اضلاع به خاطر اقبالی که در دوره جدید به فرهنگ شکل گرفت به طور استقرایی تدوین شده اند. عمده این اضلاع انضمامی است اما تمام آنها بر تاملات نظری استوار است. شاید دقیقترین متفکر ما درباره فرهنگ فارابی است. او عنوان می کند فرهنگ در درجه اول بر حوزه نظر مبتنی است و در مرحله بعد دستاوردهای آن را در حوزه عمل به کار می گیریم. آنقدر حوزه نظر مهم است که هیچ متفکری نمی تواند مسایلی را در حوزه عمل مطرح کند بدون اینکه از آسیب های نظری مصون باشد.

در جلسه گذشته این مطلب که چرا فرهنگ اهمیت پیدا کرد، مطرح شد. البته مراد ما این نبود که ستایش دلداده گونه ای نسبت به متفکران حوزه فرهنگ در غرب داشته باشیم اما پرسش را از آنها وام می گیریم. من در جلسه امروز چند مسئله را مطرح می کنم که بتوانیم آن اضلاع هشتگانه را شکل دهیم.

ضلع دوم مسئله این بود که وقتی در غرب از زندگی پرسش کردند زندگی را با بحران مواجه دیدند. چه رویکرد خاص فلسفی به این موضوع با عنوان نهیلیسم یا بی معنایی در زندگی، چه بی بنیاد بودن وجه ارزشی و اخلاقی زندگی.

ضلع سوم فرهنگ و منطق گفتگو است. این مسئله مهم است که چرا جامعه ما به سمت منطق گفتگو پیش نمی رود. امروز یکی از شالوده های مهم توجه به فرهنگ این است که ما فاقد منطق گفتگو هستیم و خود را تنها می بینیم و دیگری را بیگانه می پنداریم و در چارچوب قدرت و ثروت یا اقلیم نمی توانیم منطق گفتگو شکل دهیم. منطق گفتگو نمی تواند بر اساس علم شکل گیرد ولی در حوزه فرهنگ خیلی از اندیشمندان مجبور می شوند که به درک زندگی دیگر کشورها و قاره ها بپردازند چرا که نظریه منطق گفتگو نظریه برابری است.

اضلاع چهارم تا هشتم هم عبارتند از: فرهنگ و تکثر، فرهنگ و انسان، فرهنگ و آینده بشر،  فرهنگ و اخلاق و فرهنگ و دین.

فرهنگ و زندگی

پرسش از زندگی به طور دقیق از نیچه شکل گرفت البته بدون خوانش نیچه هم نمی توان غرب را فهمید. توجه به شرق از زمان کانت اتفاق افتاده بود اما به طور دقیق با نیچه آغاز شد. ما هم در جامعه ایران با یک چالش روبرو هستیم اینکه هنوز پرسش از زندگی را آغاز نکرده ایم. یعنی ما در جریان زندگی روزمره هستیم اما نتوانستیم از معناداری، کیفیت و سبک زندگی پرسش کنیم.

نسبت فرهنگ و زندگی می تواند سه مسئله مهم را به دنبال داشته باشد. مسئله اول این پرسش است که آیا زندگی بر اساس فرهنگ بنا می شود و یا تنها یکی از پایه های زندگی فرهنگ است. من وقتی فرهنگ را به نحو جامع تعریف می کنم فرهنگ بنیان زندگی می شود یعنی همه شئون زندگی را در بر می گیرد. بنابراین زندگی معنادار است که از یک بنیاد نیرومند برخوردار باشد. در نتیجه به گفته فارابی رفاه و ثروت لازمه زندگی است ولی بنیاد آن نیستند.

اگر بخواهیم در جامعه ایران سخن بگوییم شاید یکی از مهم ترین پرسش هایی که باید مطرح کنیم پرسش از زندگی است. ما بر اساس فرهنگ است که می توانیم به پرسش از زندگی پاسخ دهیم نه بر اساس قدرت و مناسبات جامعه شناسانه. این زندگی می تواند وجوه مختلفی مانند اخلاق، هنجارها، ارزش ها و مناسبات را به خودش معطوف کند. بنابراین پس از پرسش درباره اهمیت فرهنگ یکی از مهمترین موضوعات فرهنگ و زندگی است. در ایران کتاب ها و نشست های زیادی ارائه شد ولی زندگی را از دریچه زندگی شهری دیدند و بر اساس آن زندگی را تعریف کردند اما اگر زندگی را بر اساس فرهنگ ببینیم زندگی بر اساس فضیلت تعریف خواهد شد.

در بحث فرهنگ و زندگی مسئله اول ما این است که خود زندگی بشر برای ما پرسش است و مهمترین پرسش آینده بشر، زندگی است. این زندگی در حقیقت بسیاری وجوه را در خود مندرج دارد. زندگی به مثابه امری که تمام ایده آل ها، هنجارها و آروزهای بشر در آن وجود دارد لذا صلح هم در همین زندگی وجود دارد و در واقع مقوم زندگی است.

مسئله دوم این است که وقتی من از زندگی سخن می گوییم مراد ما، زندگی جمعی بشر است. در این مورد ما با سه مسئله روبرو هستیم. اولی آروزهای بشر است که اکثر فیلسوف ها آن را مطرح کرده اند. مهمترین آروزی بشر دست یافتن به صلح پایدار بشر است. سازمان ملل هم به خاطر تلاش متفکران آینده بشر را در سایه صلح تعریف کرد. مسئله دوم این است که کدام زندگی و زندگی چه قوم و باوری باید معیار باشد؟  پس از تلاش های بسیاری که در این حوزه انجام شد زندگی که محصول عقل جمعی بشر باشد مطرح شد. یعنی نمی توانیم یک زندگی را به عنوان زندگی غالب مطرح کنیم زیرا زندگی همه انسان ها ارزشمند است.

بنابراین با این دیدگاه باید زندگی را بر اساس عقل جمعی و نه زندگی دوره و یا گروه خاصی دید در واقع همین جاست که زندگی با عقلانیت پیوند پیدا می کند.

نکته سوم اینکه ما به ناچار باید با تکثر مواجه باشیم. البته تکثر برای خودش فلسفه دادر و این جور نیست که بگوییم همه بتوانند دیدگاه و زندگی خود را پی بگیرند بلکه تکثر به این معنا است که انسان ها بر اساس یک مبانی به زندگی های متفاوتی روی آورده اند و این زندگی ها می توانند نه به لحالظ واقع گرایی بلکه به لحاظ تعریف، بخشی از آن تلقی شوند. بنابراین همه این زندگی ها چونان شمعی هستند در جستجوی یک چراغ نورانی تر.

این سه مسئله که هم بنیان جامعه شناسی و هم فلسفی دارند می تواند در نگاه به زندگی در جامعه دینی ایران فوق العاده مهم باشد. ما وقتی در جامعه از سبک زندگی سخن می گوییم شاید این تلقی وجود داشته باشد که یک رویکرد ویژه به زندگی وجود دارد و بقیه باید تابعی از این زندگی باشند. این سبک زندگی ممکن است بسیار محدود باشد در صورتیکه تکثر یک فراخی را در باب زندگی می آورد. بنابراین در بحث فرهنگ و زندگی، دست تعریف زندگی می زنند و شاخص هایی را برای آن مشخص می کنند. این البته شاید از زمانی که جان هیگ گفت شرق به همراه غرب حقیقت را شکل می دهد و اعتقادات ما بر آنها بر تری ندارد شمل گرفته باشد. این البته در یک نگاه دینی چالش برانگیز است اما درعین حال باید آنچه در باب زندگی و فرهنگ وجود دارد هم در حوزه ایران و هم در سطح بین الملل بررسی شود.

اگر ما بتوانیم عناصر مهم خود در زندگی را به عنوان نظریه ای در باب فرهنگ و زندگی مطرح کنیم می توان آن را در جامعه جهانی به عنوان امری برخوردار از آمال و حاصل عقل همگانی مطرح کرد.

دکتر دبیری مهر: با توجه به صحبت های دکتر پورحسن و دغدغه های دکتر محمد نژاد بنده مایلم چند نکته روش شناختی را متذکر شوم. اولین موضوع اینکه در هر بحثی دو رویکرد می توان در نظر داشت. برخی مباحث شبهه زا است و برخی شبهه زدا. مخاطب مباحث شبهه زا نخبگان و متفکران هستند چرا که این بحث ها آشوب ذهنی ایجاد می کند. مانند ژیژک، دلوز، بوردیو و حتی وبر و مارکس. اما در سلسلهنشست های موجود شاید هدف ما این نباشد چرا که افرادی که این مباحث را دنبال می کنند دنبال حل معضلات و راهی برای بهزیستی هستند. اما بحث های شبهه زا مقدمه لازم است ولی هدف ما این است که گره های ذهنی را حل کنیم.

از جهت دیگر دو شیوه  بحث می توان در نظر گرفت. یکی اینکه از مصادیق کار خود را آغاز کنیم و مثلا از شناخت ابتلائات فرهنگی جامعه به مفاهیم برسیم. این رویکرد در دستگاه های اجرایی به شدت مورد توجه قرار می گیرد. البته بنده مخالف این بحث ها هستم چرا که در واقع سرنا را از طرف گشوده زدن است. مهمترین دلیل هم بی نتیجه بودن این روش در عمل در طی چندین سال گذشته است که دستگاه های اداری و اجرایی نتوانستند در حوزه فرهنگ گشایشی حاصل کنند.

رویکرد دیگر اینکه بحث ها را مفهومی آغاز کنیم ولی در بیان منظور، مصادیق را با مفهوم تلفیق کنیم که البته این روش سخت است. به نظر من باید به لحاظ روش شناختی این رویکرد را برگزینیم برای اینکه بالاخره یک چارچوب به مخاطب بدهیم تا چیز جدیدی پا بگیرد.

برای این کار باید برخی از ابتلائات فرهنگی را شناسایی کنیم. با همین رویکرد می توانیم مبحث را از تکثر آغاز کنیم. در حال حاضر ما در جهان اسلام از کجا ضربه می خوریم؟ داعش و طالبان و فجایعی که در حال رخ دادن است آیا مسئله ما است؟ آیا ما یک الگوی همزیستی در حوزه سیاست و فرهنگ و .. داریم یا نه؟

من فکر میکنم باید از موضوع تکثر بحث را آغاز کنیم. اینکه پلورالیزم فرهنگی چیست چگونه رخ می دهد و چه لوازم و ملزوماتی را نیاز دارد؟ اگر این پرسش ها را پاسخ دهیم کار را جلو می بریم.

اگر ما از مشکلات جهان اسلام که گستره تمدنی ما را در بر گرفته است سخن می گوییم جا دارد که به متفکر دیگری به نام آیزایا برلین اشاره کنیم. او ابایی ندارد که بگوید از سه متفکر در حوزه پلورالیزم الهام گرفته است. ماکیاولی، ویکو، هردر و بویژه از هردر که او را ستایش می کند.

من فکر می کنم پلورالیزمی که آیازایا برلین در حوزه فلسفه تحلیلی مدعی آن است در واقع ترجمه آرا هردر است به زبان انگلیسی که البته به نظر می رسد بخش هایی از آن برای ما مفید خواهد بود. او در ابتدای کار می گوید که اگر من از پلورالیزم فرهنگی سخن می گویم این گونه نیست که نسبی گرا باشم. در بحث او چند نکته است که در نشست ما قابل طرح است که البته ممکن است ما با آن مخالف باشیم. او معتقد است این فرهنگ ها در فضاهای خاص تاریخی و جغرافیایی شکل می گیرد و به هیچ وجه نمی توان از یک فضای جغرافیایی و تاریخی از یک فرهنگ درباره یک فضای دیگر داوری کرد. برلین اینجا از هردر «نفع داوری» را وام می گرد و می گوید یکی از بلایای فرهنگی، داوری های فرهنگی است. در حالی که باید یک نوع مفاهمه فرنگی رخ دهد تا بفهمیم که یک رفتار خاص در چه فرایندی ساخته می شود.

اگر ارزش را کلیدی ترین عنصر فرهنگ بدانیم به نظر می رسد برلین از ماکس وبر الهام گرفته است زیرا ماکس وبر معتقد است ارزش ها برساخته است. در واقع ارزش ها کشف نمی شوند بلکه انسان ها آنها را می سازند و درباره آنها اجماع می کنند. این نکته در فهم متفکران غربی بسیار مهم است.

طبیعتا ما با این نگاه در نکاتی زاویه داریم اما شاید در برخی جاها بتوانیم از نتایج آنها استفاده کنیم. همین برلین آموزه خوبی در عرصه سیاست دارد. او می گوید من استدلال نمی کنم که تفکر مونیستی در سیاست خوب است یا بد؛ بلکه به پیامدهای آن نگاه می کنم و چون نتیجه عملی آنها خوب نیست آنها را کنار می گذارم و حاضر نیستم با نمایندگان آنها مواجهه فکری داشته باشم. ما باید در نگاه به پلورالیزم همین نگاه را داشته باشیم و ببینیم کدام یک از آموزه های آن به درد ابتلائات فرهنگی ما می خورد. اینکه مداقه کنیم ببینیم آن تفکر با مبانی ما سازگار است یا نه دردی از ما دوا نمی کند و بیشتر به حوزه نخبگان مربوط می شود و کاربران عرصه فرهنگ را بی نصیب می گذارد.

دکتر پورحسن: در حال حاضر که که ما در ایران سبک زندگی را مطرح می کنیم آیا می خواهیم این زندگی را بر مبنای اخلاق، دین، هنجار، اقتصاد، ثروت و یا درآمد بنا کنیم؟ چیزی که به عنوان سبک زندگی مطرح می شود چه سهمی از فرهنگ دارد؟

توجه به این نکته مهم است که انسان اول فرهنگی است نه اینکه درآمد، ثروت و شهری سازی را مبنای فرهنگ درست بدانیم. بلکه باید همه اینها باید به عنوان تابعی از فرهنگ تعریف شوند. بنابراین ما باید در موضوع سبک زندگی بدانیم چه دغدغه ای داریم. آیا ما می خواهیم یک زندگی مذهبی شکل دهیم؟ آیا ما می خوهیم به زندگی اخلاقی توجه کنیم؟ یا اینکه می خواهیم برای سبک زندگی بنیاد های مهمی را که برخاسته از فرهنگی که از آن غفلت کرده ایم، فراهم کنیم؟

ادامه دارد

http://haraa.ir/fa/news/53449/%D8%A7%D8%B2-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%BE%D9%84%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B2%D9%85-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AF%D9%88%D9%85

دکتر امیر دبیری‌مهر

امیر دبیری مهر متولد 1356 در تهران، دانش اموخته علوم سیاسی در مقطع دکتری است و از سال 1374 تا کنون در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و رسانه‌ای به پژوهش و تدریس مشغول است. وی تا کنون پژوهش‌ها، مقالات، سخنرانی‌ها و گفتگوهای مطبوعاتی و رادیویی - تلویزیونی متعددی انجام داده است که دسترسی به برخی از آنها از طریق درگاه اینترنتی اندیشکده خرد میسر شده است. ریاست انجمن اندیشه و قلم از جمله مسئولیت‌هایی است که این عضو پیوسته انجمن علوم سیاسی ایران هم اینک عهده‌دار آن است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هشت + یک =

دکمه بازگشت به بالا