یادداشت‌ها و مقالات شخصی

توتالیتر از منظر هانا آرنت

نکات قابل توجه در زندگی هانا آرنت

۱- آرنت یهودی متولد آلمان است. بعد از پیروزی هیتلر در سال ۱۹۳۳، همانند بسیاری از نخبگان آلمانی، از کشور خود گریخت و ابتدا به فرانسه و سپس آمریکا رفت.

۲- وی توتالیتاریسم و کاپیتالیسم را درک کرد اما برای در امان ماندن از شر یکی به دیگری پناه نبرد.

۳- آرنت به استاد خود هایدگر علاقه داشت اما بعدها هایدگر به حزب نازی آلمان می‌پیوندد و این رابطه دچار بحران می‌شود.

۴- آرنت تحت تأثیر کانت، هگل، نیچه و هایدگر بود. اما به هیچ گروه روشنفکری تعلق نداشت.

۵- او به مارکس و عقایدش احترام می‌گذاشت اما مارکسیسم نبود فلذا اندیشه مارکس را نقد می‌کرد.

۶- ریشه‌های اصلی تفکرات هانا آرنت درباره توتالیتاریسم را می‌توان به مشکلات دو جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم (۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ و ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵)، جنایات نژادپرستانه، بمباران اتمی، جنگ ویتنام و … دانست.

۷- وی انسان را بر خلاف سایر پدیده‌های طبیعی و حیوانات موجودی یگانه، جایگزین ناپذیر و تکرار ناپذیر می‌داند.

۸- آرنت در مجموعه آثارش توجه زیادی به مفاهیم خشونت، شر، توتالیتاریسم، زندگی عمل ورزانه و زندگی نظرورزانه داشته و به ریشه یابی و تحلیل این مفاهیم پرداخته است.

زندگینامه

هانا آرنت (۱۹۷۵-۱۹۰۶) در دانشگاه‌های ماربورگ، فرایبورگ و هایدلبرگ آلمان فلسفه خواند و مدتی شاگرد کارل یاسپرس بود. وی در سال ۱۹۴۱ به ایالات متحده آمریکا رفت و به تدریس در دانشگاه‌های آن کشور پرداخت.

آثار عمده آرنت

ریشه‌های توتالیتاریسم، وضع بشری، میان گذشته و آینده، درباره انقلاب، انسان‌ها در اعصار تاریک، درباره خشونت، بحران‌های جمهوری

تعریف توتالیتر

رژیم‌های توتالیتر به رژیم‌هایی اطلاق می‌گردد که خواهان نظارت تام بر کلیه امور اجتماعی، اقتصادی و برکناری کلیه رقبا و مخالفان از طریق ترور، خفقان و انحصار گری در حوزه قدرت سیاسی می‌باشند. در این گونه رژیم‌ها دولت آنچنان کلیه عرصه‌های زندگی انسانی را تحت نفوذ و سیطره خویش قرار می‌دهد که جایی برای حریم شخصی و خصوصی افراد باقی نمی‌ماند.

ویژگی‌های توتالیتاریسم

ایدئولوژی و قرائت واحد، تبلیغات سنگین و پرهزینه،‌ توسعه‌ی نظام پلیس مخفی، انحصار رسانه‌های گروهی و اخبار کانالیزه‌شده،‌ تقویت همه‌جانبه اراذل و اوباش و سایر وفاداران، بسترسازی برای خشونت اجتماعی، حذف اندیشه و تفکر، ناکجاآبادسازی کاذب، نظریه‌ی دشمن فرضی، اتمیزه کردن جامعه، مخالفت شدید با روابط اصیل انسانی، سازمان‌دهی جامعه به سوی تقویت پیشوا، فقدان پای‌بندی به ارزش‌های اخلاقی، انسانی و دینی، ایجاد فضای ترور، ارعاب، سرکوب، شکنجه، محرومیت منتقدان و معترضان از همه‌ی حقوق و ترویج ابتذال در هنر و فرهنگ از محوری‌ترین ویژگی‌های نظام توتالیتاریسم است.

تفاوت رژیم‌های توتالیتر با رژیم‌های اقتدارگرا

رژیم‌های اقتدارگرا از کثرت گرایی در حد کم استقبال می‌کند اما رژیم توتالیتر می‌خواهد همه جمعیت بدون قید و شرط به طرح ایدئولوژی آن‌ها بپیوندند. در توتالیتر متفاوت اندیشیدن امری مجرمانه است. رژیم‌های اقتدارگرا علاقه ای به بسیج سیاسی جمعیت ندارند و از جمع شدن مردم می‌ترسند. فاقد انتخابات آزاد و ایدئولوژی ارشاد کننده هستند. این نکته قابل ذکر است که رژیم‌های سیاسی ثابت نیستند و احتمال تبدیل شدن توتالیتر به اقتدارگرا و برعکس وجود دارد.

دولت توتالیتر

از دیدگاه آرنت، توتالیتاریسم با حکومت‌های استبدادی تفاوت دارد. حکومت توتالیتر خودکامه و غیرقانونی نیست بلکه حکومت نوعی از قانون است این حکومت‌ها مدعی‌اند از قانون طبیعت یا تاریخ اطاعت می‌کنند و هرگونه جایگاه برای اراده انسانی را رد می‌کند. این قانون که پایه‌اش در ایدئولوژی است به دنبال آن است که طبیعت انسان‌ها را تغییر دهد، در مقابل نظام‌های استبدادی بی قانون هستند و در انها اراده ای خودسرحکومت می‌کند. حکومت‌های اقتدارگرا آزادی را محدود می‌کند اما توتالیتاریسم به دنبال ابطال آزادی است. نظام توتالیتر طبقاتی و مبتنی بر منافع شخصی نیست از این رو سریع منقرض می‌شوند. دروغگویی در مقیاس عظیم و دشمن تراشی لازمه‌ی جنبش توتالیتر است. در دیگر حکومت‌های خودکامه، فرد باید عمل خصومت آمیزی انجام داده باشد تا دشمن حکومت تلقی گردد اما در حکومت توتالیتر هر فردی که خارج از این چارچوب باشد قطع نظر از عمل و اندیشه‌اش، پیشاپیش منحرف شده است. چرا که گروه‌های غیرخودی خارج از قانون و فاقد حق به شمار می‌آیند.

توتالیتر در کدام جامعه رشد می‌کند؟

جنبش توتالیتر، محصول توده ای شدن جامعه و ذره ای شدن فرد است. هر کجا توده ای وجود داشته باشد که به عللی به سازمان سیاسی اشتیاق پیدا کرده‌اند وقوع جنبش‌های توتالیتر ممکن است. آرنت «توده‌ها» را جمعیتی مرکب از افراد تنها و تک توصیف می‌کند که تمایزات طبقاتی خود را از دست داده‌اند. در این حالت، افراد از نظر سیاسی خنثی هستند و نوعی فردگرایی بر روابط انسان‌ها حاکم می‌شود چون هیچ پیوندی با اعضای هیچ گروهی ندارند. اما همین افراد تک افتاده چون میل به داشتن اهداف گروهی را از دست نداده‌اند جذب سازمان‌های سیاسی می‌شوند و در خدمت اهداف یک اقلیت قرار گیرند و این مقدمه‌ای است برای ظهور توتالیتاریسم…. توتالیتاریسم از طریق ایدئولوژی به دو شیوه شرایط جامعه توده ای را تشدید می‌کند: یکی از طریق ویران کردن روابط میان انسان‌ها و دیگری از طریق ویران کردن روابط ادراکی انسان‌ها با واقعیت (بشیریه، ۱۳۸۷: ص ۳۳۶). توتالیتاریسم معتقد است انسان کاملاً منزوی، بهترین گزینه است چراکه هیچگونه پیوند اجتماعی با خانواده و دوستان ندارد. توتالیتریسم جنبش توده‌هایی است که تنها وجه مشترک آنان، بی هنجاری، احساس ناچیزی، سرگشتگی و گسیختگی است. آرنت سه نوع تنهایی را مشخص می‌کند. تنهایی مثبت که انسان در آن خلوت کرده و تفکر می‌کند. تنهایی به معنای منزوی بودن که نتیجه نابودی حوزه سیاسی و عمومی در دولت‌های خودکامه و اقتدار طلب است. نوع سوم تنهایی به معنای با خود نبودن و با دیگری نبودن که ویژگی انسان توده ای در جامعه توتالیتر است.

ترور

نظام اجتماعی توتالیتاریسم از دهشتناک‌ترین نظام‌های اجتماعی است که بشریت معاصر آن را تجربه کرده است. نظامی به‌مراتب خشن تراز دیکتاتوری‌های پیشین که با استفاده از تکنولوژی مدرن واستفاده از خشونت موج وسیعی از وحشت به وجود آورده‌اند. هانا آرنت، توتالیتاریسم را به عنوان نظمی ضدانسانی معرفی می‌کند که بدیهی‌ترین حقوق انسان‌ها را تضییع می‌نماید. خشونت‌های این نظام‌ها فقط با رجوع به ویژگی‌های قانونی وایدئولوژیک آن قابل فهم است. در این ایدئولوژی، جنون جمعی ممکن می‌شود.

رابطه مردم با توتالیتر

در دوران نازیسم اکثر مردم آلمان، یا مجری سربه راه هیتلر بودند یا بدون مقاومت آن‌ها را تحمل می‌کردند. نظام‌های توتالیتر از حمایت توده مردم برخوردارند و عامل پیروزی آن‌ها داشتن پیروانی از خود گذشته و فداکار است. در این نظام‌ها به علت مسخ شخصیت و ماهیت انسانی و استحاله آن‌ها امکان اندیشیدن از افراد سلب شده است. نظام توتالیتر ممکن است در قالب‌های متفاوت فاشیسم، نازیسم، استالینیسم و… باشد که در گام نخست توانایی‌های اخلاقی انسان را مضمحل و نابود می‌سازد. آرنت می‌گوید: پس از کشتن شخصیت اخلاقی و نابودی شخصیت حقوقی در انسان،‌ از بین بردن فردیت او دیگر چندان دشوار نیست.

ویژگی‌های آشکار توتالیتر این است که از فرد فرد پیروانش وفاداری می‌خواهد. توتالیتر بدون بدون داشتن پیروان سربه راه ناممکن است. نظارت اجتماعی بدون درز و شدید به‌واسطه‌ی همین مردم محقق شده و خبرچینی یکی از وظایف مهم شهروندان محسوب می‌شود. توتالیتر متناسب با نیاز ذهن پیروانش، ایدئولوژی عرضه می‌کند نه متناسب با واقعیت. برای فهم توتالیتر باید به روانشناسی اجتماعی توده‌ها روی آورد.

ساختن انسانی جدید

رژیم توتالیتر می کوشد با هدف ساختن انسانی جدید انسان‌ها را به گونه ای سازمان دهد که تکثر و تمایز نامحدودشان از بین برود و کل انسانیت به صورت فردی واحد درآید و قالب فکری واحدی داشته باشند.

تبلیغات و هراس

هراس و تبلیغات لازمه‌ی ایدئولوژی توتالیتر است. تبلیغات یکی از مهم‌ترین ابزارهای توتالیتاریسم است که درهای واقعیت را به روی توده‌ها می‌بندد. هراس نیز رابطه میان انسان‌ها و رابطه انسان را با وقعیت ویران می‌کند. ایجاد هراس مهم‌ترین ابزار برای واحد کردن قالب فکری انسان‌هاست.

نخبگان

از ویژگی‌های مهم نظام توتالیتر، اتحاد «نخبگان و اوباش» است. هانا آرنت توضیح می‌دهد: «جنبش‌های توتالیتر نه تنها برای اوباش، برای نخبگان جامعه نیز سخت جاذبه دارند. جاذبه‌ی جنبش برای نخبگان، یکی از کلیدهای مهم فهم این جنبش‌ها به شمار می‌آید. رهبران جنبش‌های توتالیز، صفات مشخص اوباش را دارا هستند.»

عوامل دیگر پیدایش جنبش‌های توتالیتر

به گفته‌ی آرنت در اواخر قرن نوزدهم مسائلی به وجود آمد که پس از جنگ حهانی اول به پیدایش توتالیتاریسم منجر شد. نخستین جنبش یهودی ستیزی بود چون یهودیان منابع مالی مورد نیاز حکومت‌های اروپایی را تأمین می‌کردند و به این جهت، کینه‌ی نهضت‌های سیاسی را برانگیختند که دولت‌ها را دشمن می‌داشتند. به نظر آرنت توتالیتاریسم وقتی ممکن شد که از یک سو دولت ملی به مفهوم سنتی آن که ساختار حقوقی و ارضی باثباتی داشت در هم شکست و تمایلات امپریالیستی ظاهر گردید و از سوی دیگر افراد به نحو فزاینده ای هویت خود را نه با شهروندی دولت ملی بلکه با عضویت در مقولات موهومی مانند نژاد تعریف کردند. (بشیریه، ۱۳۸۴: ص ۱۴۰) مطابق با استدلال آرنت، توتالیتاریسم محصول بازگشت و احیای گرایش‌های امپریالیستی در اواخر قرن نوزدهم بوده است. با توسعه‌ی امپریالیسم، سرمایه‌ی اضافی و انسان‌های اضافی (کسانیکه در نتیجه‌ی رشد سرمایه داری موقعیتشان را از دست داده بودند) به مستعمرات صادر شدند اما در آلمان و روسیه که مستعمرات نداشتند انسان‌های اضافی در داخل ماندند و نطفه‌ی توتالیتر را به وجود آوردند. با امپریالیسم دولت ملی تضعیف شد و در عین حال نژادپرستی به صورت روشی جدید برای وحدت میان توده‌های گسیخته ظاهر گردید. امپریالیسم انگلیس ساختار دولت ملی را از بین نبرد در نتیجه توتالیتاریسم در آن کشور پدیدار نشد اما در آلمان و روسیه گرایش‌های امپریالیستی پدید آمد و به ساختار دولت ملی و ناسیونالیسم آسیب رساند. پان اسلاویسم و پان ژرمنیسم همانند جنبش‌های امریالیستی هدفشان توسعه بی حد و حصر بود و از همین رو با دولت ملی در تعارض قرار گرفتند. (بشیریه، ۱۳۸۴: ص ۱۴۲-۱۴۱).

منابع و مأخذ

۱- تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم (لیبرالیسم و محافظه کاری) تألیف حسین بشیریه نشر نی، ۱۳۸۴، تهران.

۲- فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، ترجمه خشایار دیهیمی، نشر ماهی، ۱۳۸۵، تهران.

۳- مبانی جامعه شناسی سیاسی ترجمه نیک گهر، نشر آگه.

اختصاصی وب‌سایت جهان سوم

+ تهیه کنندگان: حسینی، سلطانی، هاشمی، مهدی میر و علی جهانتیغ

+ استاد مربوطه: دکتر امیر دبیری‌مهر

+ ویراستاری و انتشار: علی فتحی

+ تبصره مهم: نوشته‌های مندرج در سایت جهان‌سوم، نتیجه پژوهش دانشجویان است و نه تنها خالی از اشکال نبوده بلکه لزوماً مورد تأیید استاد و مدیر سایت نیست و گردانندگان سایت نیز از نقدهای مخاطبان استقبال می‌کنند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 × 5 =

دکمه بازگشت به بالا