درس گفتار

پنج ساحت یا بعد وجودی انسان :جسم و روان و ذهن و مغز و روح : بخش هفتم(روح)

ساحت روحانی

«وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» این پاسخ صریح خداوند درباره مقوله «روح» است که در آیه ۸۵ سوره اسراء آمده است. خداوند به پیامبر (ص) می‌فرماید: «و تو را از حقیقت روح می‌پرسند، جواب ده که روح از (عالم) امر خداست (و بی‌واسطه جسمانیات به امر الهی به بدن‌ها تعلق می‌گیرد) و (شما پی به حقیقت آن نمی‌برید زیرا) آنچه از علم به شما دادند بسیار اندک است.».

وجه روحانی  انسان آنقدر اهمیت دارد که حتی فیلسوفان بزرگی مثل افلاطون و ارسطو هم به این موضوع پرداخته‌اند و درباره ارتباط روح و بدن نظرات متفاوتی ارائه داده‌اند. به اعتقاد افلاطون، روح، جوهر مجردی است (پیراسته از جرم، زمان، مکان، انقسام‌پذیری و …) که بالفعل و قدیم‏ است و قبل از بدن موجود بوده و فعلیت داشته ولی بدن جوهری است جسمانی.  روح از مرتبه خود تنزل کرده و به بدن تعلق می‌گیرد. بنابراین روح انسان از عالم دیگری است و به جسم هبوط کرده و بدن به‏ منزله زندان اوست. روح از عالم ملکوت است که از آن عالم تنزل پیدا کرده و در زندان تن گرفتار شده است. بر این اساس، این دو در اصل هستی هیچ ارتباطی با هم ندارند و کاملا از هم بیگانه‌اند. نفس، موجودی مجرد، بالفعل، قدیم و ملکوتی است ولی بدن، موجودی جسمانی، حادث و دنیوی است.

اما ارسطو، نظریه استاد خود یعنی افلاطون را نپذیرفت و اعتقاد داشت رابطه روح و بدن، عمیق و وثیق است و این‏ ارتباط، بر اساس ارتباط صورت با ماده قابل توجیه ‏است. در نظریه ارسطو نه تنها از قدیم‌بودن روح و فعلیت آن پیش از بدن اثری نیست، بلکه روح را حادث به پیدایش بدن می‌داند و به ادله‏‌ای نیز استناد کرده‏ است. این نظریه نفس و بدن را دو عنصر جدایی‌ناپذیر می‌داند. نفس، صورت جسم است و هر صورتی با ماده خود سازگاری دارد و روح و جسم با هم و همراه هم به وجود می‌آیند و ترکیب روح و بدن، ترکیبی اتحادی است، نه اینکه انسان از دو ذات و دو ماهیت ترکیب یافته باشد؛ نیمی از حقیقت انسان، جسمانیت او باشد و نیم دیگر نفسانیت او. این چنین نیست که انسانیت انسان به صورت اوست و آن روح مجرد اوست که اندیشه، اراده و حالات گوناگون انسان به آن وابسته است و نقش اصلی را در بروز و ظهور این آثار به عهده دارد. این نظریه ارسطو مورد قبول مشائیان، از جمله فارابی و ابن سینا هم قرار گرفت.

رفلا ماریون روح شناس معروف درباره روح خلاصه تحقیقات خود را به شرح زیر بیان داشته است :

۱- روح مانند موجود واقعی وجود دارد و مستقل از بدن است.

۲- دارای قوائی است که هنوز علم آنرا نشناخته است روح می بیند می شنود فکر می کند و با دنیای خاکی در تماس است اگر فکر کنیم هیچ احساسی ندارد اشتباه است.

۳- روح انسان دارای قدرت و اثرات فیزیکی است .

۴- روح از فاصله دور و بدون مداخله از طریق تله پاتیک می تواند عمل کند.

۵- در طبیعت یک عامل روانی فعال و عامل وجود دارد که ماهیت آن بر ما پوشیده است.

۶- روح بعد از ارگانیزم فیزیکی باقی می ماند و می تواند بعد از مرگ دوباره ظاهر شود. به عقیده فلا ماریون روح انسان از مواد نامرئی غیر قابل لمس که چشمان ما نمی بیند و دستهای ما لمس نمی کند تشکیل می شود.

در نگرش دینی بعد روحانی بعدی از وجود انسان است که با عالم غیب مرتبط است و اعطای حضرت باری تعالی به انسان محسوب می شود. ودیعه الهی در هستی انسان است کششی است به سوی خدا و مصدر وجود است . آن بخش از وجود انسانی است که دعوت کننده انسانها به سوی زیبایی و نیکی و پاکی است برخی آن را وجدان هم نامیده اند. انچه که در ادیان و نظام های اخلاقی تدوین و توصیه و ترویج می شود ناظر به بعد روحانی انسان است. بعد روحانی و معنوی انسان با مفهوم معنا پیوند عمیقی دارد. انسان که جسم و روان سالم و مغز کارا و ذهن فعالی هم داشته باشد اما روحی ارام نداشته باشد و معنایی را در زندگی جستجو نکند در واقع امر خوشبخت نامیده نمی شود هر چند شاید بهروز نامیده شود. ویکتور فرانکل در کتاب انسان در جستجوی معنا از مفهوم لگوتراپی برای افاده این معنا استفاده کرده است .

روح در تمام موجودات زنده موجود است، ولى مراتب آن متفاوت است.

 

مرتبه اى از روح که در گیاهان وجود دارد، «روح نباتى» نام دارد و مرتبه اى از روح که در حیوان ها موجود است، نفس سیاله یا روح حیوانى نام دارد. مرتبه اى از روح که در انسان وجود دارد، نفس ناطقه انسانى نام دارد. انسان داراى مراتبى از روح است که اگر بُعد حیوانى پیدا کند، «نفس اماره بالسوء» می شود و اگر بُعد انسانى به آن داده شود، «نفس لوامه» یا «مطمئنه» یا «راضیه» و «مرضیه» و … می گردد. در امامان معصوم روحى وجود دارد که به آن «نفس قدسیه» گفته می شود، که نسبت آن به نفس ناطقه انسانى همانند نسبت نفس ناطقه انسانى به نفس سیاله حیوانى است.

روح حیوانى و نباتى به مجموعه اى از نمو، تغذیه، تولید مثل، حس و حرکت اطلاق می شود. انسان نیز داراى روح حیوانى و نباتى است.

افزون بر آن، روحِ انسان مستقل است و گاهى به این بدن مادى تعلق می گیرد و گاه از آن جدا می شود. «روح» انسان ها نیز مراتبى دارد. برخى از انسان ها داراى روح شریف و قوى هستند و بعضى نیز از روحى ضعیف ـ در بُعد انسانیت ـ برخوردارند.

ره آسمان درونست پر عشق را بجنبان

پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند

تو مبین جهان ز بیرون که جهان درون دیده‌ست

چو دو دیده را ببستی ز جهان جهان نماند

دل تو مثال بامست و حواس ناودان‌ها

تو ز بام آب می‌خور که چو ناودان نماند.

اصبغ بن نباته می‌گوید: مردی خدمت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام ) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! برخی از مردم عقیده دارند که بنده تا ایمان دارد زنا نمی‌کند، سرقت نمی‌نماید، شراب نمی‌نوشد، ربا نمی‌خورد و خون محترم را نمی‌ریزد. این عقیده بر من گران آمد و از آن دلتنگ شدم؛ زیرا چنان بنده‌ای نماز می‌خواند، مانند من دعا می‌کند، او از من زن می‌گیرد و من از او زن می‌گیرم و سپس از یک دیگر ارث می‌بریم، با وجود این برای گناه کوچکی که بدان آلوده شده از ایمان خارج می‌شود؟

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: راست می‌گویی من هم از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) شنیدم که می‌فرمود و دلیلش هم کتاب خدا است که: خدای عزّوجلّ مردم را سه طبقه آفرید و در سه درجه جای‌گزینشان فرمود، و این همان قول خدا عزّوجلّ در قرآن است:

۱. اصحاب میمنه؛ ۲. اصحاب مشامه؛ ۳. سابقون.

 

سابقون

اما آن‌چه درباره سابقون فرمود، آنها پیامبران مرسل و غیر مرسل هستند که خدا در آنها پنج روح قرار داده است: ۱. روح القدس؛ ۲. روح الایمان؛ ۳. روح القوه؛ ۴. روح الشهوه؛ ۵. روح البدن. به وسیله روح القدس بعثت آنها به پیامبری مرسل و غیر مرسل انجام شد؛ نیز به وسیله آن همه چیز را دانستند؛ با روح ایمان خدا را عبادت کردند و چیزی را شریک او نساختند؛ با روح قوت با دشمن خود جنگیدند و به امر معاش خود پرداختند؛ با روح شهوت از طعام لذیذ و نزدیکی حلال با زنان جوان برخوردار گشتند؛ و با روح بدن جنبیدند و راه رفتند. این دسته آمرزیده‌اند و از گناهانشان (ترک اولای آن‌ها) چشم‌پوشی شده … .

اصحاب میمنه

سپس اصحاب میمنه را یاد فرمود. آن‌ها همان مؤمنان حقیقی هستند که خدا در آن‌ها چهار روح نهاده (زیرا روح القدس مختص پیامبران است). روح ایمان، روح قوت، روح شهوت و روح بدن. بنده همواره درصدد تکمیل این ارواح است و حالاتی برایش پیش آید، … .

 

اصحاب مشامه یا مشئمه

اما اصحاب مشامه یهود و نصارای هستند که خدای عزوجل می‌فرماید: «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون؛ [۲] کسانی که خدا کتابشان داد، او را می‌شناسند؛ چنان‌که فرزندان خود را می‌شناسند».

یعنی (نبوت) محمد و ولایت (اشیای او) را در تورات و انجیل می‌شناسند؛ چنان‌که پسران خود را در خانه‌های خویش می‌شناسند «و دسته‌ای از آن‌ها با آن‌که می‌دانند، حق را می‌پوشند» «حق و درستی از پروردگار تو است» که تو به سوی آن‌ها فرستاده شده‌ای: «پس مبادا از آن‌ها باشی که شک و تردد دارند».

و چون این‌ها (یهود و نصارا) آنچه را شناختند انکار کردند، خدا به این بلا گرفتارشان کرد و روح ایمان را از آن‌ها گرفت و تنها سه روح را در پیکرشان جای داد: روح قوت، روح شهوت و روح بدن، سپس آنها را با چهارپایان مربوط ساخت و فرمود: «آن‌ها مانند چهارپایان‌اند؛ [۳] زیرا چارپا هم با روح قوت بار می‌کشد، با روح شهوت علف می‌خورد و با روح بدن راه می‌رود». آن گاه سؤال کننده به امام گفت: یا امیرالمؤمنین! دلم را زنده کردی به اذن خدا.[۴]

روح پیامبران

با توجه به آن‌چه در این روایت آمده، پیامبران (علیهم‌السلام) دارای پنج روح هستند: روح القدس، روح الایمان، روح القوه، روح الشهوه و روح البدن.

بنابر این، از آن‌جا که بعثت پیامبران مرسل و غیر مرسل به وسیله روح القدس انجام می‌شود؛ لذا این روح برای مؤمنان نیست و مؤمنان دارای چهار روح هستند: روح الایمان، روح القوه، روح الشهوه و روح البدن. و از آن‌جا که به وسیله روح ایمان، مؤمنان ایمان پیدا می‌کنند، پس این روح برای کفار نیست، و آنان دارای سه روح هستند (روح القوه، روح الشهوه و روح البدن) و از روح ایمان بی‌بهره‌اند.

 

نتیجه :

در روند رفتار درمانی و خود شناسی و خود سازی باید از ۶ زاویه و بعد هستی شناسی به انسان نگریست تا بتوان در این جهان پنهان و پیچیده گشت و گذار و تفرج کرد. این دسته بندی  و تقسیم بندی ها با همه ضعف ها و نارسایی های ان امکان شناخت نسبی جهان درون انسان را ممکن تر می سازد و به ما انسانها امکان و وسعت دید بیشتری می دهد تا با خویشتن و دیگر انسانها مواجهه و ارتباط وسیع تر و دقیق تر و اثر گذار تری داشته باشیم . و از نگاه تک بعدی به انسانها و نادیده انگاشتن لایه های پنهان و ناشناخته اما اثر گذار انها غفلت نکنیم.

 

شمس تبریزی شمس در مقالات می‌گوید:

«سبحان الله! همه فدای آدمی‌اند و آدمی فدای خویش! اگر به عرش روی، هیچ سود نباشد و اگر بالای عرش روی و اگر زیر هفت طبقه‌ی زمین، هیچ سود نباشد. در دل می باید که باز شود. جان کندن همه‌ی انبیا و اولیا و اصفیا برای این بود، این می‌جستند))

این سخن ناظر به همان بعد روحانی و ذهنی است.

مولانا هم این معانی را در غزل چنین سروده است:

پس به صورت عالم اصغر توی

پس به معنی عالم اکبر توی

ظاهر آن شاخ اصل میوه است

باطنا بهر ثمر شد شاخ هست

گر نبودی میل و اومید ثمر

کی نشاندی باغبان بیخ شجر

برای مطالعه بخش های قبلی این درسگفتار به اینجا مراجعه کنید

 

دکتر امیر دبیری‌مهر

امیر دبیری مهر متولد 1356 در تهران، دانش اموخته علوم سیاسی در مقطع دکتری است و از سال 1374 تا کنون در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و رسانه‌ای به پژوهش و تدریس مشغول است. وی تا کنون پژوهش‌ها، مقالات، سخنرانی‌ها و گفتگوهای مطبوعاتی و رادیویی - تلویزیونی متعددی انجام داده است که دسترسی به برخی از آنها از طریق درگاه اینترنتی اندیشکده خرد میسر شده است. ریاست انجمن اندیشه و قلم از جمله مسئولیت‌هایی است که این عضو پیوسته انجمن علوم سیاسی ایران هم اینک عهده‌دار آن است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

12 − 9 =

دکمه بازگشت به بالا