کتاب‌ها و پژوهش‌هایادداشت‌ها و مقالات شخصی

بهانه های عینی برای جامعه شناسی علمی

اشاره :

جامعه شناسان معتقدند در جامعه و جهان قواعد و مقرراتی حاکم و جاری است که هرچند به فراچنگ عوام نمی اید اما بر زندگی عوام جاری و ساری است و وظیفه جامعه شناسان است که انها را شناسایی و تبیین کرده و پیش روی تصمیم سازان قرار دهند . این قواعد در گفتمان دینی همان سنت های الهی هستند  مانند روایت ” کاد الفقر ان یکون کفرا ” و در گفتمان دترمینیستی یا جبرگرا همان قوانین لایتغیر تاریخی  هستند مانند این سخن هگل که “هرچه واقعی است عقلی است، و هرچه عقلی است واقعی است.”  جامعه شناسان نیز همواره برای تحلیل رویدادهای عاد ی و جاری در زندگی روزمره قائل به برخی نظم های پنهان و زیرین هستند که با شناخت و فهم انها بهتر و دقیق تر می توان تحولات اجتماعی را ادراک نمود برای مثال جامعه شناسان مکتب شیکاگو مانند گار فینگل  معتقدند حتی عمل ساده ای مانند طرز راه رفتن انسانها در پیاده روها از وجود برخی هنجارهای اجتماعی حکایت می کند. چه برسد به رویدادهای اجتماعی که یکجا محل تلاقی قواعد و هنجارهای اجتماعی است .

بعد از مرگ مرحوم مرتضی پاشایی خواننده جوان موسیقی پاپ ، حواشی جالب توجه آن سوژه بسیاری از تحلیل های این رویداد قرار گرفت و انقدر تحلیل ها پیرامون این مرگ فراوان و متعدد شد که خود حادثه یعنی مرگ او در حاشیه و تحلیل ها در متن قرار گرفت که این جابجایی نشان دهنده اهمیت قواعد و قوانینی است که زیر پوست شهر جریان دارد و برخی رویدادها از انها رونمایی می کند . در این خصوص چند نکته و مساله قابل تامل وبحث و بررسی است . هرچند بدیهی است قابل نقد و تخطئه نیز می باشد .

  • جدی شدن جامعه شناسی و علوم انسانی

توجه موسسات و نهادها و معاونتهای دولتی و حاکمیتی به این مساله بعنوان سوژه مطالعاتی و پژوهشی  در دو ماه اخیر فی نفسه امر مبارکی است و نشان می دهد در نهادهای ذی ربط رویکردهای مطالعاتی و تحلیلی تقویت شده و از قالب فرمالیسم سازمانی و بوروکراتیک خارج شده است و ” امر واقع”  به مثابه ” مساله”  موضوعیت یافته است و کمی تا مقداری سنت ناحسنه ی پاک کردن صورت مساله به کنار گذاشته شده است .   برای نمونه صاحب این قلم بعد از مرگ مرحوم پاشایی غیر از دانشگاه و محافل علمی و کارشناسی که چند روزی به این موضوع می پرداخت ، صرفا برای تحلیل حواشی این مرگ به سه نهاد حاکمیتی دعوت شده ام که نشان می دهد هم توجه نهادها به این دست موضوعات جدی تر شده است و هم سعه صدر شنیدن نقدها و هشدارها بالا رفته است و دعای “رب الشرحلی صدری ” در مقامات و صاحب منصبان در حال استجابت است .

  • صدا وسیما همچنان می تازد

محوبیت و شناخته شدن مرحوم پاشایی در جامعه نشان داد برخلاف این همه تبلیغات در سالهای اخیر علیه رادیو و تلویزیون و ادعاهایی مبنی بر اینکه دیگر ” کسی تلویزیون نمی بیند ” و “رادیو گوش نمی کند ” و ” همه ماهواره دارند” بالکعس ظاهرا همانها که مدعی ندیدن و نشنیدن برنامه های صدا وسیما هستند و مشتری ماهواره ها هستند هنوز صداو سیما را جدی می گیرند و جدی تماشا می کنند وگرنه پخش تیتراژ یک برنامه تلویزیونی در ماه مبارک رمضان نمی توانست این همه برای یک خواننده جوان محبوبیت و شهرت دست و پا کند. البته نمی توان روحانیت و معنویت لحظات نورانی افطار و صفای قلب مومنین را در این آنات در این تاثیر گذاری نادیده گرفت اما بهر حال نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که هنوز صدا وسیما ی جمهوری اسلامی رسانه ملی و فراگیر و قابل اعتماد جمهور ملت است . واقعیتی که برخی جامعه شناسان و روشنفکران نیز اخیرا در مطبوعات وابسته به طیف سیاسی اصلاح طلب آان را یک واقعیت خواندند هرچند برای انها چندان خوشایند نیست !!!

از سوی دیگر برخی نیز معتقدند اساسا اگر صدا وسیما اخبار مربوط به بیماری و مرگ پاشایی را منعکس نمی کرد چنین حواشی بحث برانگیزی متولد نمی شد و ماجرای پاشایی نیز مانند دیگران بدون حاشیه به پایان می رسید این ادعا و دیدگاه نیز فارغ از این که درست یا نادرست باشد از نفوذ فراگیر رادیو و تلویزیون حکایت می کند.

  • پاشایی مظلوم

مرتضی پاشایی من حیث المجموع شخصیتی مظلوم و ترحم برانگیز به معنای ممدوح آن بود و این راز توجه جامعه ایرانی به این تیپ شخصیت هاست . هم از حیث ظاهر نحیف و صورت تکیده و بی آزارش و هم از حیث ترانه ها ی مغموم و ماتم زده اش و صدای محزونش و هم از حیث ابتلا به بیماری ترسناک سرطانش ودر نهایت از حیث جوان مرگی اش . از این جهت همه لوازم مظلومیت در او جمع شده بود و جامعه ایرانی بنا بر دلایل تاریخی – که جای تعلیل و بحثش اینجا نیست – به این گونه سوژه ها روی می اورد و جامه محبوبیت بر تن او می پوشاند و از این جهت فرقی نمی کند سوژه مورد نظر شخصیتی سیاسی باشد یا هنری . فرهنگی با شد یا ورزشی و … به عبارت دیگر پاشایی کسی بود که توانست در سطح افکار عمومی احساسات را برانگیزاند و اشکهایی که مردم برای او در برابر بیمارستان بهمن می ریختند واقعی بود و بیشتر از هرچیز احساسی و قلبی بودو نباید این مهم را نادیده گرفت . نکته ای که دکتراباذری در تحلیل توجه مردم به پاشایی نادیده گرفت و صرفا با ابزار عقلانی به تحلیل و داوری ماجرا پرداخت وناگزیر به تحقیر و تخفیف مردم و علاقمندان پاشایی پرداخت .

  • رسانه های اجتماعی جدی تر می شوند

در دوران بیماری پاشایی بویژه در روزهای منتهی به مرگش ، محور و مدار اطلاع رسانی در این خصوص و پخش کلیپ ها ” التماس دعا ” و ” ترانه های پاشایی ” رسانه های اجتماعی بودند بویژه شبکه های موبایلی بالاخص نرم افزارهای  وایبر و واتساپ . در این فرایند این شبکه ها توان و تاثیر گذاری و فراگیری شان را برهمه اثبات و حتی تحمیل کردند . نشان دادند در مواقع لازم کارکردی بسیار جدی تر از تبادل جوک و شوخی و مطایبه و احوال پرسی دارندو می توانند رسانه ی تبادل نظر و “هماهنگی برای اقدام  مشترک ” باشند . حتی می توان گفت رسانه ملی نیز با آن همه نفوذ و اعتبار شرح داده شده در بند ۲ ، در این موضوع از جریان سازی رسانه های اجتماعی تبعیت کرد که البته تبعیتی  روا و معقول بود . در نتیجه می توان گفت تابو سازی از رسانه های اجتماعی با برجسته سازی نقاط ضعف و خطر انها  بویژه از سال ۱۳۸۸ به بعد با تاکید بر نقش براندازانه سیاسی و غیر اخلاقی انها در مناسبات اجتماعی نتوانسته از این رسانه های مشروعیت زدایی کند و جای پای خودش را خیلی محکم در جامعه ایرانی گذاشته و روز به روز فراگیر تر می شود پس باید بجای رویکرد نادیده انگاری به رویکرد مهار و کنترل هوشمند این رسانه ها پرداخت . کاری که برای مثال علی رغم فیلتر بودن فیسبوک در ایران برخی کاربران متعهد و دلسوز و شجاع می کنند و فضای این شبکه اجتماعی را به حال خود رها نساخته و با تولید محتوا و نظر گذاری در آن بدون اجر و ارجی به انجام وظیفه اجتماعی خود می پردازند و برای مثال در ماجرای شاهین نجفی موج محکومیت اقدام موهن او را هدایت کردند.

  • زنده باد امر غیر رسمی

قانون سوم نیوتن می گوید  هر عملی را عکس العملی است ؛ مساوی آن و در جهت خلاف آن. هرچند ما پوزیتویست نیستیم و به تعمیم مطلق کاربرد قواعدعلوم تجربی در علوم انسانی و اجتماعی قائل نیستیم اما قانون سوم نیوتن در علوم اجتماعی کاربرد فراوانی دارد.

سالهای مدید براساس قانون نانوشته ای هر چه رنگ و لعاب رسمی داشت معتبرو حق بود . در واقع بین حقانیت و رسمیت پیوندی برساخته ایجاد شده بود . دولتی بودن و حکومتی بودن نشانه حقانیت و اعتبار بود . مانند ترجیح دانشگاههای دولتی بر دانشگاههای غیر دولتی . تقدم خواستگار کارمند دولتی بر خواستگار کاسب بازاری ، ترجیح موسیقی مجاز بر موسیقی غیر مجاز ، ترجیح کارمند دولت بودن بر پرسنل بخش خصوص بودن و… اما به تدریج این ” رابطه برساخته ” متزلزل و رو به فروپاشی نهاد. تماشای فیلم هاس سینمایی خریداری شده از کنار خیابان و روی پلهای عابر پیاده ؛ دانلود موسیقی های غیر مجازوطنی و غربی و شنیدن انها در خودروها از طریق سی دی یا مودلاتورهای فندکی ،، تلاش برای تاسیس شرکتها و موسسات خصوصی برای فعالیت اقتصادی برای رهایی از چارچوب تنگ و محدود کننده کارمندی و…برخی از تکانه هایی است که بر ” امر رسمی ” وارد شده است . فراموش نکنیم  مرتضی پاشایی در ابتدا یک خواننده زیر زمینی و غیر رسمی بود و با به رسمیت شناخته شدن نزد مخاطبان “غیر رسمی پسندش ” خود را به فضای رسمی تحمیل کرد .اما همچنان نزد مخاطبانش رنگ و لعاب غیر رسمی داشت . نسل جدید بویژه متولدان دهه ۷۰ به طرز هویدا و عیانی غیر رسمی اند و از امر رسمی گریزان اند . سلیقه و ذائقه انها نیز این واقعیت را بازنمایی می کند .کلیشه گریزی و کلیشه ستیزی نتیجه این گرایش اجتماعی است که در فرصت های گوناگون خود را نشان می دهد. در ماجرای مرگ پاشایی نیز گویا مجالی فراهم شد تا نسل جدید،  پیشگام یک گردهمایی غیر رسمی شود و با تجمع بزرگ در برابر بیمارستان بهمن و تشییع چند صد هزارنفری مرحوم پاشایی به این گرایش غیر رسمی خود رسمیت بخشید . حضور بزرگ و پرشوری که آه از نهاد بسیاری بلند کرد که ای کاش چنین جمعیت و حضوری در تشییع بزرگان دینی و هنری و سیاسی نیز مشاهده می شدو برخی نیز شکواییه سردادند که چرا مردم اینقدر به تعبیر ایشان سطحی و مبتذل و بی وفا شده اند و یک خواننده جوان پاپ را بر علمای بزرگ عرصه سیاست و دیانت ترجیح داده اند . به نظر نگارنده بحث ترجیح و مقایسه دو فرد یا دو طبقه و قشر اجتماعی نیست مساله اصلی ترجیح امر غیر رسمی بر امر رسمی بویژه در تمایلات و گرایشهای نسل جدید است که مورد غفلت واقع شده است .

  • ” حوزه عمومی” ام ارزوست.

شاید مهمترین موضوعی که توجه نگارنده را به مرگ مرتضی پاشایی جلب کرد و دورترین حاشیه  اما جذاب ترین انها بود و شواهد و قرائن آن را در دیگر عرصه های حیات اجتماعی ایرانیان نیز می توان دید میل و شوق رو به ازدیاد اقشار مختلف اجتماعی به حضور در عرصه های جدید اجتماعی و حوزه عمومی برای نوعی خود نمایی و ظهور و بروز در میان جمعیت  های همسوست. این فرایند در تحولات اجتماعی نقطه تلاقی فردانیت و جامعه پذیری است  که درپروژه مدرنیته از اهمیت خاصی برخوردار است . عرصه هایی مانند سالن های تئاتر و سینما و کنسرت های موسیقی ، مراکز تجاری و خرید ، خیابان های خوش اب و رنگ شهرهای بزرگ ، رستوران ها  و… . مناسبت ها نیز فرصت های بسیار خوبی  برای این خود نمایی است مانند چهارشنبه سوری ،مسابقات ورزشی ،کارناوال های سیاسی و تبلیغاتی در انتخابات و… . ناگفته نماند روی سخن ما در اینجا عرصه های عمومی جدید و مدرن است وگرنه عرصه های عمومی کلاسیک مانند مساجد و هیات بویژه در سوگواری حضرت سید الشهدا در تاسوعا و عاشورا از دیرباز وجود داشته و دارد .

در عرصه های جدید حوزه عمومی شهروندان همزمان سلیقه و گرایش و امیال خود را با نوع پوشش و ارایش خود و انتخاب مقصد خود به معرض دیگران می گذارند و هم به پایش و تحلیل و داوری خود نمایی دیگران می پردازند و این تعاطی غیر مستقیم و تاحدودی ناخوداگاه را به مثابه یک کنش اجتماعی دوست می دارند و از ان اعتماد به نفس و هویت کسب می کنند. واقعیت این است که جامعه جدید ایرانی از فقر حوزه ی عمومی نوین به شدت رنج می برد از این رو تراکم حضور شهروندان در حوزه های عمومی موجود مانند پاساژها زیاد است اما  گاهی شهروندان با فرصت طلبی زیرکانه ای حوزه های عمومی جدید ی می آفرینند. برای مثال علت حضور پرجمعیت طبقه متوسط شهری در پاساژها و بازارها و مراکز خرید حتی بدون داشتن انگیزه خرید اینچنین قابل تحلیل است که از آن بعنوان پاساژ گردی یاد می شود. حضور برخی از بانوان در این عرصه ها با انواع ارایش و پیرایش و به زعم برخی منتقدان با تبرج و خود نمایی را نباید با رویکردی منفی و بدبینانه نوعی دهن کجی به ارزشهایی مثل عفاف و حجاب انگاشت بلکه باید آن را فرصتی برای ظهور فردانیت در جامعه با سطحی ترین نمادهای هویت یعنی ظاهر و پوشش و ارایش دانست . وقتی فضا و عرصه های متنوع برای حضور عمومی نیست شهروندان به خیر الموجودین اکتفا می کنند اما همیشه اینگونه بخت یار مدیران کشور نیست گاهی نیز بهانه ای فراهم می شودتا حوزه های عمومی هر چند کوتاه مدت و ناپایدار ساخته شود مانند مرگ یک  هنرپیشه غیر رسمی مانند فردین در دهه هفتاد یا پیروزی تیم ملی ایران در برابر استرالیا و اعلام نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ و در اخرین انها مراسم تشییع مرتضی پاشایی . فراموش نکنیم گسترش حوزه عمومی و اوردن شهروندان به این حوزه برای زندگی یک فرصت است نه تهدید . ایرانیان بطور سنتی فضای بیرون از خانه را محل تضاد و ستیز و نزاع می دانستند از این رو نام خانه را مسکن گذاشته اند یعنی محل سکون و ارامش . از این رو به بهداشت و نگهداشت محیط بیرون از خانه بی اعتنا هستند . در رانندگی رعایت حق دیگران را جز از ترس اعمال قانون به رسمیت نمی شناسند و در کسری از ثانیه با دیگر شهروندان دچار درگیری لفظی و فیزیکی می شوند. در واقع در ذهن ایرانی محیط بیرون فضای غریبه و نا اشنا و بی هنجار است و قانون نیز در این ذهن حرف زور است که اگر شد بهتر است که نقض شود مانند عبور از چراغ قرمز و عبورممنوع وقتی پلیس حضور ندارد. در حالی که حوزه عمومی شهروندان را تربیت می کند قاعده مند می سازد مدارا و همزیستی را به شکل ساختار مند شیوع می دهدو فرد گرایی خودخواهانه را به فردانیت دگر خواهانه تبدیل می کند . تفاوت اجتماع و جامعه نیز در همین جاست . فرق قبیله و مدینه در اینجاست . در اجتماع قبیله ای خودخواهی فردی و خانوادگی و قومی و قبیله ای قاعده زیرین رفتار  است اما در مدینه شهروند براساس قانون و منافع عمومی دست به کنش ازادانه می زند و با اگاهی و اختیار برای رفتار و کردار خود محدودیتهایی قائل می شود تا همگان به بهزیستی دست یابند. این ادراک در حوزه عمومی حاصل می شود نه با سخنرانی و مقاله علمی وپژوهشی و سمینار دانشگاهی و همایش ملی و بین المللی . همانطور که در ایین با شکوه اربعین حسینی بخاطر تمرین چند صد ساله در مناسک اربعین میلیونها انسان بطور خودجوش مسیری ۱۰۰ کیلومتری را طی می کنند و در کربلا گردهم می ایند و کمترین مشکلی حادث می شود و حادثه ای شکل می گیرد .اما کافی است در یک تقاطع خیابانهای تهران چند ثانیه ای چراغ راهنمایی و رانندگی دچار نقص فنی شود تجربه نشان داده بخاطر نبود مهارت حل مساله در این حوزه ها انچنان گره کور ترافیکی در پایتخت ایجاد می شود که تا ساعتها ترافیک را دچار اختلال خواهد کرد. در نتیجه باید بیشتر به ایجاد فضاهای عمومی برای شهروندان بیندیشیم . زیرا فضای عمومی کارگاه جامعه پذیری و شهروندسازی و تخلیه هیجانات روانی و عاطفی و تحلیه به قانون مداری و مدارا و کنش عقلانی است .

  • جامعه مغموم و نیازمند شادی و هیجان

اخرین نکته ای که در این نوشتار باید به آن اشاره شود و از مرگ مرحوم پاشایی قابل استنباط است وجود نوعی افسردگی و غمزدگی فراگیر در جامعه ایرانی است که در صورت عدم چاره جویی می تواند به بحرانهای اجتماعی منجر شود. تحلیل محتوای بسامد واژگان بکار رفته در ترانه های پاشایی نشان می دهد واژ هایی مانند غم ، تنها ، عشق ، جدا ، من و… از فراوانی بالایی برخوردارند و اگر این تحلیل محتوای ساده را کنار صدای محزون مرحوم پاشایی و اهنگ های او بگذاریم می توانیم نتیجه بگیریم ذائقه جامعه به طرز عجیبی با سوگ و گله و شکوه و نارضایتی تنیده شده است و هنر محزون را پژواک حال درون خود می داند . میل شدید جامعه ایرانی به جوک و لطیفه نیز نشان دهنده فرار مقطعی و کوتاه مدت از وضعیت محزون و غم زده است که حتی برای مدتی اندک او را تخلیه روانی می کند. همچنین گرایش جامعه به برخی طنازی های رسانه ای مانند مجموعه های تلویزیونی مهران مدیری و رضا عطاران و شوهای ماهی صفت و امثالهم  نیز در واقع فرصتی است برای رهایی از ان ساختار خسته کننده غم زده. از این رو جامعه ایرانی بیش از مقداری که تصور می شود نیازمند شادی و بهجت روانی و امکان بروز هیجان عاطفی است و همخوانی های ترانه های پاشایی در مراسم تشییع او هرچند خلاف امد عادت به نظر می امد اما در واقع فرصتی برای این تخلیه بود . جمع همزمان سوگ و سوک به بهانه مرگ به جوان خوش اواز به نام مرتضی پاشایی.

دکتر امیر دبیری‌مهر

امیر دبیری مهر متولد 1356 در تهران، دانش اموخته علوم سیاسی در مقطع دکتری است و از سال 1374 تا کنون در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و رسانه‌ای به پژوهش و تدریس مشغول است. وی تا کنون پژوهش‌ها، مقالات، سخنرانی‌ها و گفتگوهای مطبوعاتی و رادیویی - تلویزیونی متعددی انجام داده است که دسترسی به برخی از آنها از طریق درگاه اینترنتی اندیشکده خرد میسر شده است. ریاست انجمن اندیشه و قلم از جمله مسئولیت‌هایی است که این عضو پیوسته انجمن علوم سیاسی ایران هم اینک عهده‌دار آن است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هشت − هفت =

دکمه بازگشت به بالا