جامعهشناسی سیاسی
جامعهشناسی سیاسی از پیوند دو دانش جامعهشناسی و سیاست متولد گشته است و برای درک آن لازم است جامعه و سیاست را جداگانه فهم کنیم و سپس جامعهشناسی سیاسی را تعریف کنیم.
جامعه: جامعه را میتوان گروهبندی متمایز و به هم پیوستهای از افراد انسانی دانست، که در مجاورت یکدیگر زندگی میکنند و رفتارشان با عادات، هنجارها و اعتقادات مشترک فراوانی مشخص میشود؛ که آنرا از گروهبندیهای انسانی دیگر که عادات، هنجارها و اعتقادات آشکارا متفاوتی دارند متمایز میکند. [۱]
جامعهشناسی: اصطلاح جامعهشناسی را نخستین بار آگوست کنت فیلسوف و متفکر فرانسوی در قرن نوزدهم برای مشخص کردن علم مربوط به جامعه بکار برد. متفکران پیش از وی برای نامگذاری این علم از اصطلاح “فیزیک اجتماعی” استفاده میکردند. [۲]
جامعهشناسی شناخت منشاء تکامل، ساختار و کار ویژههای گروههای اجتماعی، شکلهای آنها، قوانین، آداب و رسوم، شیوههای زندگی، اندیشه و عمل و مشارکت آنها در فرهنگ و تمدن بشری است؛ و میکوشد اصول عام پدیدهها و روابط اجتماعی را کشف کند و قوانیین دگرگونی و رشد جامعه را بر پا دارد. [۳]
واحد تحلیل در جامعهشناسی، جامعه است؛ با این خصیصه که، جامعه پدیدهای مجزا، دارای انسجام درونی و خود سامانبخش است. [۴]
سیاست: دانشواژهی سیاست در مقابل واژهٔ انگلیسی policy بکار میرود و خود از واژهٔ یونانی polis به معنای شهر گرفته شده است. [۵]
سیاست یکی از پیچیدهترین مفاهیمی است که در حوزهٔ علوم اجتماعی مطرح میباشد. از سیاست تعریفهای بسیاری شده، مثلاً: سیاست حل تضادهای انسانهاست؛ سیاست هنر استفاده از امکانات است؛ مبارزه برای کسب قدرت است؛ توزیع آمرانهٔ ارزشهاست. اما شاید یک تعریف فراگیر از سیاست این باشد که: سیاست رهبری صلحآمیز یا غیرصلحآمیز روابط میان افراد، گروهها و احزاب (نیروههای اجتماعی) و کارهای حکومتی در داخل یک کشور و روابط یک دولت با دولتهای دیگر در عرصهٔ جهانی است. [۶] و قدرت موضوع اساسی سیاست محسوب میشود.
جامعهشناسی سیاسی
از آنجا که موضوع اصلی جامعهشناسی سیاسی بررسی رابطهی میان دولت، قدرت سیاسی و قدرت دولتی از یکسو و جامعه و قدرت اجتماعی یا نیروهای اجتماعی از سوی دیگر است و همچنین موضوع جامعهشناسی سیاسی شامل توضیح جایگاه دولت در درون شبکهٔ پیچیدهٔ علایق و منافع اجتماعی و اقتصادی و روابط حاصل از آن است. [۷]
جامعهشناسی سیاسی را میتوان، کوششی فکری برای توضیح و تبیین پدیدهها، رفتارها و ساختهای سیاسی بوسیلهٔ عوامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دانست. [۸]
جامعهشناسی سیاسی پویشهای سیاسی را با رویکرد جامعهشناسانه مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد و به جنبهٔ پویایی رفتار سیاسی که متأثر از پویشهای اجتماعی است، مثل همکاری، رقابت، ستیز، تحرک اجتماعی، عقیدهٔ عمومی، انتقال قدرت در بین گروهها و بالاخره کلیهٔ پویشهایی که به نحوی در رفتار سیاسی مؤثر باشند، توجه دارد. اساساً جامعهشناسی سیاسی میکوشد پیوندهای میان جامعه و سیاست را مطالعه کند و با تحلیل رابطهٔ بین ساختارهای اجتماعی و ساختارهای سیاسی و بین رفتار اجتماعی و رفتار سیاسی، سیاست را در زمینهٔ اجتماعی آن قرار دهد. [۹]
به اعتبار آنکه جامعهشناسی سیاسی رابطهٔ میان جامعه و دولت را با نگاهی تحلیلی مورد بررسی قرار میدهد، وظیفهٔ آن فهم رابطهٔ میان جامعه، اقتصاد و دولت است. [۱۰] وظیفهٔ جامعهشناسی بررسی و تبین رابطهٔ سیاست و جامعه، رابطهٔ بین نهادهای اجتماعی و سیاسی و رابطهٔ بین رفتار اجتماعی و سیاسی است. [۱۱] بنابراین جامعهشناسی سیاسی نگرشی است از “پایین به بالا”، یعنی بیشتر تاثیرات جامعه بر سیاست را بررسی میکند، ولی علم سیاست نگرشی از “بالا به پایین” دارد، به این معنا که بیشتر به بررسی ساختار قدرت و فرآیند سیاست و تصمیمگیری و تاثیرات آنها بر روابط اجتماعی میپردازد. [۱۲]
بر این اساس رابطهٔ جامعه نسبت به دولت در ذیل مفهوم “تعیینکنندهگی” قابل بررسی است، نه تحت عنوان “اعمال قدرت”، چون جامعه و نیروهای اجتماعی از یک نظر بعنوان بستر و زمینهٔ دولت، حدود و ماهیت آنرا تعیین میکنند. در واقع حکام سیاسی بعنوان بخشی از جامعه تحت تأثیر ویژگیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعهٔ خود عمل میکنند. بطور کلی میتوان گفت جامعهشناسی سیاسی نه به چگونگی اعمال قدرت بلکه به مبانی اجتماعی قدرت سیاسی میپردازد. [۱۳]
گرایشهای عمده در جامعهشناسی سیاسی
– گرایش رفتاری: که از آن بعنوان “رفتارشناسی سیاسی” نیز یاد میشود، بررسی و توضیح رفتارهای سیاسی فرد در هر حوزه از کل جامعهٔ سیاسی، موضوع اصلی آنرا تشکیل میدهد.
– گرایش تأثیر نیروهای اجتماعی بر زندگی سیاسی: این گرایش به بررسی روابط میان دولت و جامعه بعنوان حوزهای که در آن زندگی سیاسی به معنای واقعی و ملموس آن جریان دارد مدد میرساند و عملکرد و تاثیرات تعینکنندهٔ گروهها و نیروهای اجتماعی بر وجوه گوناگون حیات سیاسی را بررسی میکند.
– گرایش ساختاری: این نگرش به تأثیر ساختهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بر روی ساخت سیاسی نظر دارد. [۱۴]
بنیانگذاران جامعهشناسی سیاسی
جامعهشناسی سیاسی با نام متفکرانی همچون آگوست کنت، امیل دورکیم، تالکوت پارسونز، ویلفردو پارهتو، آنتونیو گرامشی و بسیاری دیگر گره خورده است. اما جا دارد که بگوئیم کارل مارکس و ماکس وبر، بیش از هر کس دیگری حق دارند بنیانگذار جامعهشناسی سیاسی لقب داده شوند. [۱۵] مارکس و وبر پایهگذاران دو سنت مهم در جامعهشناسی محسوب میشوند.
سنت مارکسیستی در جامعهشناسی سیاسی
مارکس معتقد است طبیعت هر جامعه به شیوهٔ تولید مسلط بر آن جامعه بستگی دارد. این شیوهٔ تولید رابطهٔ بین افراد، گروهها، اندیشهها و ارزشهای مسلط در آن جامعه را تعیین میکند. [۱۶] بر اساس نظریات مارکس کار و سرمایه با هم در تضاد هستند، به تبع آن سرمایهدار و کارگر هم با هم در تضاد و مبارزهاند؛ این امر منشأ ایجاد طبقه و گروه اجتماعی میشود، در نتیجه اقتصاد زیربناست و بر اساس آن همه چیز از جمله طبقه، قانون، سیاست، حقوق و سایر مفاهیم شکل میگیرد. [۱۷]
اساس نظریهٔ جامعهشناسی سیاسی مارکس نیز بر مبارزهٔ طبقاتی است، بر اساس نظر او طبقه یا طبقات فرودست در جامعه سرانجام با مبارزه و تضاد، اندیشهها و ارزشهای طبقهٔ حاکم را رد میکنند و اندیشهها و ارزشهای خود را جایگزین میکنند. [۱۸] نبرد یا تضاد طبقاتی عمدتاً از دو طبقهٔ صاحب ابزار تولید و تولیدکنندهگان فاقد ابزار تولید تشکیل میشود. [۱۹] بر اساس نبرد طبقاتی و شیوهٔ تولید، مارکسیسم برای زندگی بشری پنج مرحله را در نظر میگیرد که شامل: کمون اولیه، بردهداری، فئودالیته، بورژوازی و سرانجام سوسیالیسم منجر به کمونیسم میشود. [۲۰]
در اندیشهٔ مارکسیسم دولت مظهر آشتیناپذیری و تضاد طبقاتی است. دولت تشکیلاتی است که با استفاده از تمام امکانات خود، به انقیاد طبقهٔ محکوم در قبال طبقهٔ واجد ابزار تولید و سلطه میپردازد. [۲۱] بر اساس نظریهٔ مارکسیستی، موضوع جامعهشناسی سیاسی، بررسی رابطهٔ دولت با ساخت طبقات اجتماعی است. [۲۲]
از آنجا که در نگرش مارکسیستی با فراز و فرودهای خاص خود، روابط اقتصادی تعیینکنندهٔ همهٔ سطوح حیات اجتماعی و سیاسی است؛ باید گفت که لزوم برخورداری دولت از یک موقعیت مرکزی در تحلیل مارکسیستی به هیچ وجه مسلم و بدیهی نیست. از منظر مارکسیسم دولت یک “روبنا” است که ماهیت آن کاملاً بوسیلهٔ تغییر در اساس یا زیربنای اقتصادی جامعه تعیین میگردد. [۲۳]
سنت وبری در جامعهشناسی سیاسی
استقلال عرصهٔ سیاسی در سطح دولت، موضوع محوری جامعهشناسی وبر است. در حقیقت اندیشههای ماکس وبر در مورد موضوع استفلال دولت، ضدمارکسیستی است. وبر بعنوان یک اندیشمند لیبرال که متعهد به دفاع از آزادی فردی بود، آثارش را در مخالفت با جبر اقتصادی مارکس تدوین نمود. [۲۴] وبر دولت را قدرتمندترین نهاد در جامعهٔ مدرن میدانست و برای این مدعا همین بس که او معتقد است، دولت از انحصار مشروع زور در یک سرزمین برخوردار است. [۲۵]
به اعتقاد وبر رابطهٔ میان حکم و اطاعت [حاکم و مردم] اگر ناشی از کنش عقلانی و هدفمند باشد، سلطهای بوروکراتیک و قانونی شکل میگیرد و اگر رابطهٔ حکم و اطاعت مبتنیبر عاطفه و ارادت شخصی باشد، سلطهٔ کاریزمایی شکل میگیرد و از رابطهٔ حکم و اطاعت که مبتنیبر سنتهاست سلطه یا سیاست سنتی شکل میگیرد. بنابراین موضوع جامعهشناسی سیاسی ماکس وبر بررسی انواع اصلی سیاست یا سلطهٔ سیاسی است. [۲۶]
جامعهشناسی سیاسی جدید
جامعهشناسی سیاسی در مفهوم رایج و کلاسیک آن روابط حکومت و جامعه را در محدودهٔ دولت ملی مدرن بررسی میکند. واحد تحلیل جامعهشناسی کلاسیک، جامعهای است که حول محور دولت-ملت سازمان یافته؛ اما با گسترش فرآیند جهانی شدن و تضعیف دولت ملی، دامنه، عرصه و موضوعات و در نتیجه نگرشهای مسلط در جامعهشناسی سیاسی، دستخوش تحولات عمده و اساسی شده است. جامعهشناسی سیاسی جدید نگاه نوع کلاسیک خود را که محور آن مطالعهٔ جامعه بر اساس دولت-ملت باشد، را ناقص میداند. زیرا جهانی شدن عرصههای اقتصاد، سیاست و فرهنگ بدان معناست که اکنون قدرت دولت-ملت در بعضی از زمینهها تا حد زیادی تضعیف شده و از کانون بحث خارج شده است. [۲۷]
در حال حاضر یک “تغییر پارادایم” در جامعهشناسی سیاسی رخ داده است، بطوری که این رشته، از مدل دولتمحور و طبقاتی مشارکت یا عدم مشارکت سیاسی دور شده و به طرف درک جدیدی از سیاست به مثابه پدیدهای که در همهٔ تجربیات اجتماعی حضور دارد، حرکت نموده است. [۲۸]
پینوشتها:
[۱] راش، مایکل؛ جامعه و سیاست مقدمهای بر جامعهشناسی سیاسی، ترجمهٔ منوچهر صبوری، تهران، سمت، ۱۳۷۷، چاپ اول، ص ۳.
[۲] دوورژه، موریس؛ بایستههای جامعهشناسی سیاسی، ترجمهٔ ابوالفضل قاضی شریعتپناهی، تهران، دادگستر، ۱۳۷۷، چاپ اول، ص ۱۳.
[۳] عالم، عبدالرحمن؛ بنیادهای علم سیاست، تهران، نی، ۱۳۸۵، چاپ پانزدهم، ص ۶۵.
[۴] نش، کیت؛ جامعهشناسی سیاسی معاصر جهانی شدن، سیاست، قدرت، ترجمهٔ محمدتقی دلفروز، تهران، کویر، ۱۳۸۸، چاپ هفتم، ص ۱۹.
[۵] عالم، عبدالرحمن؛ پیشین، ص ۲۳.
[۶] همان، ص ۳۰
[۷] بشیریه، حسین؛ جامعهشناسی سیاسی نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی، تهران، نی، ۱۳۷۴، چاپ دهم، ص ۱۸.
[۸] همان، ص ۱۷.
[۹] راش، مایکل؛ پیشین، ص ۹.
[۱۰] بشیریه، حسین؛ پیشین، ص ۱۹.
[۱۱] راش، مایکل؛ پیشین، ص ۱۵.
[۱۲] بشیریه، حسین؛ پیشین، ص ۲۰.
[۱۳] همان، ص ۲۰.
[۱۴] همان، ص ۲۲.
[۱۵] آشوری، داریوش؛ درآمدی بر جامعه و جامعهشناسی سیاسی، تهران، مروارید، ۱۳۵۸، چاپ اول، ص ۴۸ و نیز بشیریه، حسین؛ پیشین، ص ۲۵.
[۱۶] راش، مایکل؛ پیشین، ص ۹.
[۱۷] پازارگاد، بهاالدین؛ مکتبهای سیاسی، تهران، اقبال، بی تا، ص ۱۸۰
[۱۸] راش، مایکل؛ پیشین، ص ۹.
[۱۹] قادری، حاتم؛ اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، تهران، سمت، ۱۳۸۵، چاپ هفتم، ص ۸۱.
[۲۰] همان، صص ۷۹-۸۰
[۲۱] همان، ص ۸۱
[۲۲] بشیریه، حسین؛ پیشین، ص ۳۰.
[۲۳] نش، کیت؛ پیشین، صص ۲۲-۲۴
[۲۴] همان، ص ۲۸.
[۲۵]. همان، ص ۲۹.
[۲۶]. بشیریه، حسین؛ پیشین، ص ۵۹.
[۲۷]. نش، کیت؛ پیشین، صص ۱۹- ۲۰.
[۲۸]. همان، ص ۲۱.
+ منبع: پژوهشکده امام باقر (ع)