اسلایدر / مهمترین مطالبیادداشت‌ها و مقالات شخصی

تهران و ایران برای شما یک لوکیشن است اما برای من جان و تنفس گاه

همیشه با خودم کلنجار و درگیری ذهنی داشتم و دارم که چطور می شود من که از کودکی در محلات مختلف تهران زندگی کردم و کلی خاطره و تجربه دارم و وقتی در تهران با کسی قدم می زنم می توانم ساعتها ازمنظرهای مختلف درباره خیابانها و میدان ها و بناها و حوادث و رخدادها مبتنی بر تجربه زیسته حرف بزنم با فردی که از شهر دیگری به تهران مهاجرت کرده و فقط از خانه تا محل کار خود تردد می کند و حداکثر گاهی به رستوران ؛ باشگاه یا پارکی می رود در یک موقعیت زیستی یکسان قرار بگیریم یک نوع احساس بی عدالتی و نابرابری در این تصور وجود دارد حس آن بازیکنی را دارم که ۱۲۰ دقیقه دویده اما موقع پرداخت پاداش به اندازه نیمکت نشین ها دریافتی دارد. -چه مقایسه مضحکی- وقتی به شهر و کشور دیگری سفر میکنم این واقعیت بیشتر اشکار می شود که تهران برای من یک لوکیشن و محل اقامت یا رزیدانس نیست . وقتی به کشور دیگری می روم همین احساس را به ایران دارم شاید اگر روزی امکان سفر به کره یا سیاره دیگری فراهم شود همین احساس را به زمین داشته باشیم…خدا را چه دیدی!
قبل از اینکه من دچار این شبهه اعظم شود گاستن باشلار در کتاب بوطیقای مکان به آن پاسخ داده بود- مطالعه پیشینه بحث ایجا به درد میخورد- انجا که باشلار می گویدخانه یک بنا نیست یک جا نیست یک مکان همراه با دلالت ها و نشانه های معناشناختی و روان شناختی و وجود شناختی است .بر همین اساس تهران و ایران مکانی است که احساسات و خاطرات و تخیلات من در آن متولد شده مناسبات صمیمانه و دوستی ها و عواطف من در آن شکل گرفته است . من در این شهر و خاک متولد شده ام اما تفاوت من با گربه متولد شده در تهران در اینجاست که من در این برساخته های غیر مادی جان گرفته ام و بالیده ام . دقیقا تفاوت ها در همین جا اشکار می شود. من می توانم در تورنتو زندگی کنم اما نمی توان در آنجا جان بگیرم مانند همان کبوتری که هیچ خاطره ای از زیستگاه خود ندارد. انجا برای من یک لوکیشن است نه زادگاه و زیستگاه…. گفتم زیستگاه یاد حیات وحش افتادم حیوانات هم اینگونه اند نمی توان انها را هر جایی جا داد. اگر زیستگاه مناسب نباشد جان می دهند ما انسانها نیز در غیر از زیستگاه جان می دهیم هر چند شاید حرکت کنیم و ظاهرا غرق در شادی و رفاه باشیم بر همین اساس است که با وجود همه دلخوری ها و سختی و موانع و دافعه ها دغدغه ماندن دارم دغدغه ساختن دارم . همینجا ست که معارضه من با کسانی اغاز می شود که به تهران و ایران بعنوان لوکیشن می نگرند تعلقی ندارند عشقی ندارند خاطره ای ندارند در واقع جانی ندارد که ان را در این سرزمین زنده نگهدارند. از همین روی دغدغه توسعه و پیشرفت ایران راندارند. عابرند نه ساکن . شهر برای انها چراگاه است نه خانه . از بعد جامعه شناختی رفتارهای ایذایی و وندالیستی و پرخاشگرانه در رانندگی و معاشرت ریشه در شخصیتی دارد که به محیط زیست و زندگی خود به مثابه چراگاه می نگرد وگرنه شهروند جز رفتار متمدنانه رفتاری بروز نمی دهد. تاریخ و فرهنگ و هنر این سرزمین برای چریدن اهمیتی ندرد و حداکثر امری فانتزی است . اما من وقتی از معماری ایرانی سخن می گویم گویی از خانه ام حرف می زنم وقتی از موسیقی ایرانی سخن می گویم انگار از لالایی مادرم حرف می زنم و اگر از هموطنم سخن می گویم انگار از خانواده ام سخن می گویم. چه بسیار افراد که اینگونه نمی اندیشند اینگونه احساس ندارند و اینگونه زندگی نکرده اند و بزرگترین بلا زمانی است که حاکمان نیز به سرزمین به مثابه چراگاه می نگرند نه خانه . غارت و چپاول و فساد و اختلاس ریشه در چنین نگاهی دارد. حاکمی که به سرزمین اش مانند خانه خویش می نگردطور دیگری حکمرانی می کند و برای حکمرانی شایسته به گونه دیگری می اندیشد و حرف می زند و عمل می کند. اینجاست که مهم است حاکمان قبل از دستیابی به قدرت پرورش یافته مدرسه فرهنگ و هنر وادب و اخلاق باشند و جانانه در خدمت مام میهن باشند. ناسیونایسم دقیقا بدین معناست یعنی از خدمت به کشور لذت بردن بدون هیچ چشم داشت و منتی . بگذریم …

دکتر امیر دبیری‌مهر

امیر دبیری مهر متولد 1356 در تهران، دانش اموخته علوم سیاسی در مقطع دکتری است و از سال 1374 تا کنون در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و رسانه‌ای به پژوهش و تدریس مشغول است. وی تا کنون پژوهش‌ها، مقالات، سخنرانی‌ها و گفتگوهای مطبوعاتی و رادیویی - تلویزیونی متعددی انجام داده است که دسترسی به برخی از آنها از طریق درگاه اینترنتی اندیشکده خرد میسر شده است. ریاست انجمن اندیشه و قلم از جمله مسئولیت‌هایی است که این عضو پیوسته انجمن علوم سیاسی ایران هم اینک عهده‌دار آن است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شش + 13 =

دکمه بازگشت به بالا